آدولف هیتلر در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ جان خود را از دست داد. دقیقا دو روز پس از ترور متحد فاشیست خود بنیتو موسولینی. موسولینی توسط پارتیزانها در دهکدهای کوچک در شمال ایتالیا جان باخت. هیتلر نیز در شرایطی خفت بار در یک پناهگاه زیرزمینی در فورربونکر گذشت.
به گزارش سرویس خواندنی های انتخاب به نقل از ایندیپندنت، با قدرت گرفتن متفقین غربی و بازپس گیری اروپا و لهستان توسط نیروهای متحد، هجوم ارتش سرخ و محاصره برلین، هیتلر چارهای نداشت به جز فراموش کردن تصویری که برای ایجاد یک امپراطوری جدید ساخته بود و قرار بود هزاران سال قدمت داشته باشد. او امید داشت یک تسخیر جهانی انجام دهد و شکوه و عظمتی را احیا کند که بی سابقه باشد، اما مسابقه او در جنگ تئوتونیک محکوم به شکست بود.
بیشتر بدانید:
وی با یک تپانچه walther pp۷.۶۵mm به خود شلیک کرد و در حالی که این کار را انجام داد یک کپسول سیانید را جوید و اطمینان حاصل کرد که دیگر هیچ شانسی برای زنده ماندن وی وجود نخواهد داشت. همسر وی، اوا براون که یک روز قبل در مخفیگاه زیرزمینی با وی ازدواج کرده بود نیز از روش هیتلر پیروی کرد تا اطمینان حاصل شود که هیچ یک از این دو نفر اسیر روسها نخواهند شد یا مجبور نخواهند بود پاسخی برای قساوتهای بی سابقهای که توسط رایش سوم یا به سرپرستی وی انجام شده بود، ارائه دهند.
هیتلر و براون، وزیر تبلیغات، جوزف گوبلز، همسرش مگدا و شش فرزندشان به علاوه اعضای محفل درونی حزب نازی و کارمندان اصلی در ۱۶ ژانویه در فوربربنکر اقامت گزیدند، زیرا ارتش قدرتمند آلمان تحت فشار قرار داشت و پس از شش سال درگیری ویرانگر سقوط کرده بود. هر روز خبرهای بیشتری از پیشرفت مداوم انگلیس و آمریکا در سرزمینهای تحت اشغال نازیها از غرب و پیشروی غیرقابل توقف نیروهای شوروی به شرق منتشر میشد.
تا ۱۶ آوریل، روسها برای شروع جنگ و نبرد برلین آمده بودند و ۲.۵ میلیون سرباز و ۶، ۵۲۵ تانک را به آستانه سومین شهر بزرگ جهان در سه جبهه منتقل کردند که به نوبه خود با فرماندهانی متشکل از مارشالهای سرشناس فرماندهی میشدند: افرادی مانند جورجی ژوکوف، ایوان کونف و کنستانتین روکووسوکی. نازیها خسته شده بودند و با امید کمی به دفاع از پایتخت میپرداختند. نیروهای مهاجم تقریبا ۵ برابر آنها بودند و در نتیجه به سرعت از آنها پیشی میگرفتند. آلمانها به سنگرهایی ضعیف متکی بودند و تقریبا هیچ امیدی برای حمله متقابل به دشمن نداشتند.
زمانی که ژنرال هلموچ وایدلینگ به عنوان آخرین فرمانده نجات برلین منصوب شد، اظهار داشت: «بهتر بود به جای این حکم مستقیما به من شلیک کنید.» در تاریخ ۲۰ آوریل، آدولف هیتلر در شرایطی از پناهگاه خود که به نوعی به زندان او تبدیل شده بود بیرون آمد که باغ صدراعظم نیز ویران شده بود. آن روز مصادف با تولد ۵۶ سالگی او بود و در واقع آخرین باری بود که نور خورشید را روی گونههای خود احساس میکرد. در همین زمان بود که روسیه برلین را به توب پست و تعداد زیادی از مردم را کشت.
داگلاس بوتینگ در مورد این بهار در کتاب «در ویرانههای رایش» نوشت: «در میان ویرانههای آتش سوزی، عطر یاس بنفش در باغهای فرسودهای که صاحبان آن فرار کرده یا فوت کرده اند پراکنده شده است. گلهای زینتی از میان آوار بیرون زده اند. درختان قطع شده در اثر بمباران با برگهای سبز پوشانده شده اند و پرندگان دیده نمیشوند. هیچ پرندهای نغمهای نمیسراید و صدای آواز به گوش نمیرسد.»
هنگامی که هیتلر باخبر شد فلیکس اشتاینر، ژنرال اساس، از دستورهای دیروزش مبنی بر ضدحمله سرپیچی کردهاست در تاریخ ۲۲ آوریل، دچار یک حمله عصبی شد. در حالی که ارتش نهم آلمان تحت رهبری تئودور بوسه از جنوب در حرکت بود، به اشتاینر دستور داده شد که به نیروهای ژوکوف که در صدد محاصره این شهر از شمال بودند، حمله کند. اشتاینر پیش بینی قتل عام نیروهای خود را کرده بود و از عمل به آن دستور خودداری کرد.
بوتینگ درباره شرایط روانی هیتلر مینویسد: «هیتلر بیش از سه ماه در نوعی زندان (مخفیگاه) به سر میبرد و درک وی از واقعیت به سرعت محو میشد. با این وجود درست مانند یک پیرمرد که دچار پیری زودرس شده بود در یک لباس یکپارچه آغشته به سوپ و در اعماق پناهگاه خود همچنان خواستار اطاعت مطلق و مقاومت متعصبانه بود و به فریادهای غیرمعقول خود ادامه میداد.»
هیتلر با پزشک خود، دکتر وارنر هاز درباره بهترین روشهای خودکشی مشورت کرد. این در حالی بود که دکتر هاز، خود در حال مرگ بر اثر بیماری سل بود و توصیه میکرد که هیتلر از مسلسل و مسمومیت به عنوان تنها روشهای بسیار کارامد استفاده کند.
هنگامی که فرمانده عالی لوفت وافه، هرمان گورینگ، از خروج هیتلر از برشتسگادن، بایرن شنید، یک تلگرام را ارسال کرد و از او خواست که مطابق با فرمان ۱۹۴۱، از فرماندهی کل استعفا دهد. اما پس از این که منتشی هیلتر، مارتین بورمان تایید کرد که گورینگ قصد کودتا دارد، وی را از پست خود عزل و سپس توسط اس اس اس دستگیر و تهدید به اعدام کرد. سپس هیتلر مارشال روبرت ریتر فون گرایم را از مونیخ احضار کرد تا جایگزین گورینگ شود.
در تاریخ ۲۳ آوریل، اوا براون به خواهرش گرتل نامه نوشت و برای والدین خود هدایایی شامل قهوه و مواد غذایی کنسرو شده ارسال کرد و درخواست کرد همه ساعتهای طلا و الماس، آلبومهای عکس و نامههای عاشقانه اش معدوم شوند. طی یک هفته خطوط تلفن برلین از بین رفت و رادیویی که موج کوتاه را از یک بالون مسطح ساطع میکرد، تنها وسیله ارتباطی بین مخفیگاه هیتلر و دنیای خارج بود.
خیابانهای شهر همچنان با بمباران شدید ناشی از آتش توپخانه روسیه روبرو بود، به طوری که شهروندان بومی که موفق به فرار نشدند به دنبال پناهگاه در زیرزمینها و تونلهای قطار میگشتند. بیمارستانها سرریز شدند و منابع کمیاب. بیماری و جرائم افزایش شدیدی داشت و تنها گوشت موجود و قابل خوردن نیز از اسبهای مرده تامین میشد. مغازهها و اقامتگاههای خصوصی غارت شدند و برخی از افراد برای فرار از جهنم زندگی روزانه خود به خودکشی متوسل میشدند.
ساعت ۹ عصر روز ۲۸ آوریل، گزارشی از بی بی سی با استناد به رویترز به هیتلر رسید که فرمانده اس اس هاینریش هیملر که متوجه حتمی بودن شکست آلمان شده، سعی کرده با متفقین و غربیها وارد مذاکره شود. با این اقدام هیملر، هیتلر به شدت عصبانی شد و به سرعت وی را از تمام مناصبش خلع کرد و به علت قطع بودن خطوط مخابراتی به هانا رایچ دستور داد که به شمال برلین پرواز کرده و به فرمانده نیروهای مدافع شمال برلین از طرف وی بگوید که هر کاری لازم است برای مجازات هیملر انجام دهند. هرمان فگلاین فردی بود که وظیفه مجازات هیملر را بر عهده داشت. او (فگلاین) جزو حلقه نزدیکان هیتلر بهشمار میرفت و با خواهر اوا براون، همسر هیتلرازدواج کرده بود.
ژنرال هانس کربس و بورمان به ترتیب درخواستهای نهایی ناامید کنندهای را برای مارشال ویلهلم کایتل و دریاسالار کارل دونیتز ترتیب دادند تا به فرماندهان خود دستور دهند فشار نهایی را علیه شوروی انجام دهند، اما در حقیقت این تلاشها از بین رفت. روسها به پوتسدامرپلاتس، یک شهر در حوالی فوربونکر رسیده بودند، در حالی که ارتش نهم نازیها به طرز وحشتناکی در اتوبان برلین-درسدن قیچی شده بود. بورمان در یک تلگراف اعتراف کرد: «صدراعظم رایش همه چیز نابود شده است.»
در ساعات ابتدایی ۲۹ آوریل، هیتلر با اوا براون در یک مراسم مختصر در فورربونکر ازدواج کرد. هیتلر سپس مراسم شام عروسی سادهای را با حضور همسر تازهاش برگزار کرد. پس از آن، منشی را به اتاق دیگری برد و آخرین وصیتها و توصیههایش را به او دیکته کرد. این وصیتنامه حاوی دستورالعملهایی بود که باید بلافاصله پس از مرگش انجام میشدند. هیتلر این مدارک را نیمه شب امضا کرد و سپس به خواب رفت. گرترود جونگ، یکی از حاضران این مراسم، بعداً با اشک در چشمانش یادآوری کرد: «به نظر میرسید آنها به دنبال فرار از دیوارهای پناهگاه هستند»
مورخ ویلیام ال شایر نقل میکند که، پس از استراحت دیکتاتور آلمان و رفتن وی به رختخواب، یک اتفاق عجیب رخ داد. درواقع تنش باورنکردنی موجود در مخفیگاه شکسته شد و چند نفر به سمت غذاخوری بالا رفتند و به رقصیدن پرداختند. مهمانی عجیب عروسی هیتلر خیلی زود پر سروصدا شد. البته دقایقی بعد نیز پیامی از هیتلر رسید که درخواست کرد مهمانان کمتر سر و صدا کنند.
هانس اتو میسنر در کتاب زندگینامه هیتلر مینویسد: در صبحگاه آخرین روز زندگی هیتلر روی زمین، وی تابلوی طلایی از خود را با روکش خاکستری به ماگدا گوبلس، همسر یوزف گوبلس، وزیر پروپاگاندای خود داد. برخی تاریخنگاران از وی بهعنوان بانوی اول آلمان نازی نام میبرند. اعطای این تابلو به وی باعث شد دستانش بلرزند و به خاطر این افتخار اشک ریخت. این بالاترین پاداشی بود که تاکنون توسط رایش سوم به یک زن اعطا شده بود.
اجساد آدولف و اوا هیتلر در ساعت ۳.۳۰ بعدازظهر کشف شد که توسط جوزف گوبلز، بورمان، اوتو گونش و خدمتکار وی هاینز لینگه روی یک مبلی غرق خون پیدا شد. بورمان چنان از دیدن او شوکه شد که به خاطر افتادن گلدان محبوب هیتلر هنگام شلیک کردن ناراحت شده بود و سعی کرد لالهها و گلهای دلخواه هیتلر را درون آن مرتب کند و سپس گلدان را به یک مکان مناسب در یک میز کنار پیکر همسر هیتلر برگرداند.. پرتره فردریک کبیر پروس (فردریش دوم) نیز در پس زمینه صحنه میدرخشد.
سربازان به سرعت اجساد را در پتوهای ارتشی قهوهای پیچیدند، سپس در بنزین غوطه ور کردند و در سنگرهایی به همان شکلی که وصیت نامه ذکر کرده بود، سوزاندند.. هیتلر پیش از این گفته بود: «من نمیخواهم به شکل مومیایی در نمایشگاهی در روسیه در معرض دید عموم قرار بگیرم.»
دونیتز و گوبلس به ترتیب به عنوان رئیس دولت و صدراعظم جانشین هیتلر شدند. دومی و همسرش فرزندانشان با تزریق مادهای کشنده فقط یک روز بعد از به قدرت رسیدن در خواب خودکشی کردند. او طبق اولین زندگینامهای که آنا کلابوند در سال ۱۹۹۹، از وی منتشر کرد در نامهای به خواهرزاده خود نوشت: «ما خواستههای شگفت انگیزی از مردم آلمان داشتیم، ما با ملتهای دیگر با بیرحمی رفتار کردیم. به همین خاطر پیروزهای این جنگ انتقام کامل خود را از ما میگیرند. ما نمیتوانیم به آنها اجازه دهیم فکر کنند ما ترسو هستیم. ما فرزندان خود را با خود خواهیم برد، آنها خیلی خوب هستند، برای جهانی که پیش رو است بسیار معصومند. در روزهای آینده جوزف به عنوان بزرگترین جنایتکاری که آلمان تاکنون داشته، قلمداد میشود. فرزندان او نیز از این تحقیرها مصون نخواهند بود.» گوبلسها ابتدا فرزندان خود را در خواب کشتند و سپس خودکشی کردند، خودکشی آنها آینهای از کشته شدن هیتلر بود.
برلین در تاریخ دوم ماه میتسلیم اتحاد جماهیر شوروی شد، همان روزی که روزنامههای ایالات متحده و رسانهها خبر خودکشی و جانشین شدن افرادی به جای هیتلر را به سادهترین حالت قابل تصور منتشر کردند، تیتر آنها به سادگی اعلام میشد: «هیتلر مرد». سرونشت آلمان تا شش روز بعد در تاریخ مشخص شد، اما میزان واقعی وحشتهایی که با نام آدولف هیتلر برای همیشه در تاریخ ثبت شده است بی اندازه است. پس از مرگ هیتلر و سقوط نازی ها، جهانیان برای جشنی دلپذیر گرد هم آمدند و جرات کردند فردایی روشنتر را تصور کنند.
مترجم:رویا پاک سرشت
یک نقاشی پنهان در داخل اثر دیگری کشف شده است. این نقاشی اثر ساندرو بوتیچلی، هنرمند افسانهای ایتالیایی است. نام این اثر، «مرد غمها» است و متعلق به تقریباً ۱۵۰۰ سال پیش، صدها سال است که این اثر با رازی نهفته در دل خود، از دید عموم پنهان مانده است.