اميرحسين جعفري: نزديك بيست سال پس از پيروزي انقلاب، جريان چپ كه بعد از فوت امام به حاشيه رانده شده بود، با راستترين فرد خود به ميداني آمد كه در آغاز تصور پيروزي از آن نداشت؛ نتيجه، اجماع صداي توده جامعه براي پيگيري مطالبات فراموش شدهاش اين بار توسط سيد محمد خاتمي بود. رئيس جمهوري كه از كتابخانه آمد و دوم خرداد را در تقويم سياسي ايران ثبت كرد.
استقبال عمومي از خاتمي و نظرات جريان چپ كه آن زمان اصلاح طلبان نام گرفتند پيرو مطالباتي عيني از سطح جامعه بود كه مردم پس از گذراندن سياستهاي اقتصادي هاشمي در راستاي بازار آزاد، به بيان مطالباتشان توسط يك دولت نيازمند بودند، دولتي كه بتواند با سياستگذاريهاي صحيح اقتصادي و فرهنگي بستري براي رشد طبقه محروم، استحكام طبقه متوسط و روابط خارجي مسالمت آميز ايجاد كند. اما سوالي كه پس از بيست و سه سال با ديدن تجربه هاي تاريخي كه سخت به دست آمدند اين است كه تا چه ميزان دولت اصلاحات و نظرات خاتمي پس از آن به تحقق مطالبات منجر شده است؟
براي درك اين پرسش بايد يك ارزيابي حقيقي از بطن جامعه ايران در طول چند سال اخير داشت كه كدام صدا توسط مردم بلندتر و كدام مطالبه واجبتر مطرح شده است؛ امروز ما با ايراني تحريم شده، شكست خورده از مذاكره، با پول سقوط كرده ملي و سرخورده و نااميد از سياستورزي مواجهايم كه در مجموع دغدغه نان برايش از آزادي و فرهنگ سبقت گرفته است و عملكردهاي 10 سال گذشته را در مخالف منافعاش ميداند و اين صرفا مختص به جناح راست نيست و جناح چپ مذهبي سياسي ايران نيز در اين مبارزه ناكام ماند.
ملتي كه با درك نادرست مطالبات توسط دولت اصلاحات بخش عظيمي از آن ناديده گرفته شد و اتخاذ سياستهاي همسو با طبقه متوسط و بعضا حتي سرمايه دارها و عدم ايجاد بسترهاي اقتصادي امن و در عين حال خصوصيسازي هاي نادرست باعث پشت كردن آن به روشها و تيم خاتمي در انتخابات 84 شد، اتفاقي كه در انتخابات رياست جمهوري پيش رو نيز وقوع آن بعيد نيست.
اصلاح طلبان از نظر تشكيلات پيش از 76 عمدتا در سازمان مجاهدين انقلاب و ارگان آن نشريه ي عصر ما و مجمع روحانيون مبارز خلاصه ميشدند اما نظريه روشنفكري ديني بعد از انقلاب حالا بر دوش حلقه كيان با رهبري فكري سروش بود و اصلاح طلبان نيز نظريات فلسفي خود را از اين دريچه رد ميكردند.
كساني كه در دهه ي شصت نماينده اسلام ناب محمدي بودند و مجلس سوم را با شعار هاي عدالتطلبانه به پيش بردند مجلسي كه اولين حضور جدي جناح چپ در قدرت بود و قوانين جالبي نيز در آن تصويب شد. جوانان اين طيف كه ميانسالان 76 شده بودند ايدههاي عدالت محورشان جاي خود را به روش هاي ليبراليستي داده بود كه تاكنون نيز در ايران موفقيت چنداني نداشته است. سوالي كه در اينجا شكل ميگيرد اين است كه چرا جناح راستي كه با وجود نفوذ و عقبه در بازار زمان زيادي نماينده تفكرات غيردولتي در راستاي اقتصاد آزاد بود امروز شعار هاي عدالت خواهانه سر مي دهد و اصلاح طلبان با وجود گذشته اي طولاني در راستاي اين شعار ها پرچم خود را در زمين سرمايه داري انداختهاند؟
در جبهه اصلاح طلبان افرادي با افكاري عميق همچون ابراهيم اصغرزاده و فرشاد مومني البته با كمي اختلاف از اصلاح طلبان، با ايدههايي برخواسته از واقعيت جامعه و همسويي با طبقات محروم و سياستهاي اقتصاد نهادگرا كه لازمه ي جامعه ايران هست و افرادي مانند جلايي پور و آخوندي با تفكراتي در هواداري از بازار آزاد و خصوصيسازي در كنار پيروي از دستورالعمل هاي بانك جهاني پول وجود دارند كه متاسفانه هيچگاه نيروهاي اصلاح طلب نتوانستند خط مشخصي از برخورد هاي اقتصادي خود را به جامعه عرضه كنند، با اين عنوان كه ما چه مي گوييم؟و چه مي خواهيم؟ و آمده ايم منافع كدام طبقه را رهبري كنيم؟
اختلافنظر ميان طيفهاي مختلف اصلاح طلبان يكي از دلايل مشخص در راستاي عدم تعيين خط مشي سياسي توسط آنها است؛ همانطور كه در اواخر دهه ي هفتاد مطرح ميشد اصلاح طلبان از عباس عبدي تا عباس دوزدوزاني امتداد دارند، حتي در يك بازه ي زماني آيت الله خلخالي نيز سعي در نزديك كردن خود به اين جريان داشت كه با وجود سوابقش ناكام ماند. روي مثبت اين گستردگي فكري پذيرش تفكرات متفاوت اما در يك جهت، توسط اصلاح طلبان است و روي منفي آن تضاد هاي فكري و اقتصادي ميان اين افراد،كه باعث بروز در هم ريختگي هاي در سطوح اجرايي شد. به عنوان مثال در شوراي شهر اول تهران اصلاحطلبان با وجود پيوندهاي مشترك تشكيلاتي و جبههاي به سه طيف مختلف و چند نظر براي اداره ي شهر رو به رو شدند از اداره تهران با روشهاي برابري براي همه ي مردم و كاهش سطح اختلاف طبقاتي و در طرف ديگر ايدههايي مبني بر تراكم فروشي و حذف دسترسي هاي عادلانه ي تمام مردم پايتخت كه در نهايت اين اختلاف نظرات به جاي دستيابي به يك نتيجه مطلوب براي جامعه به انحلال شورا و بازشدن درب ساختمان بهشت بر روي احمدي نژاد و سكوي پرش او به سوي رياست جمهوري شد، گويي میتوان اينطور گفت كه احمدي نژاد نتيجه عملكرد سياسي اصلاحطلبان است و پيروزي خود را بايد مديون آن ها باشد. امروز تنها چيزي كه از دوم خرداد باقي مانده مطالبات برجاي مانده مردمي است كه با سياست بيگانه شده اند.
دوم خرداد يك صدا از سوي عموم ملت با تلاشهاي فراوان جنبش دانشجويي بود صدايي كه پس از سالها دوباره به صحنه سياست بازگشته تا سهم خود را كه مدتهاست فراموش شده پس بگيرد و به تمامي روشهاي سالهاي قبل خود نه بگويد.
دوم خرداد منجر به تشكيل دولتي متفاوت در طول سالهاي قبل و بعد از خود شد كه چهره هاي مطرح آن شايد امروز ديگر هيچ نقشي در قدرت نداشته باشند، دولتي كه هر 9 روز يك بحران را بايد پشت سر ميگذاشت و چشمهاي زيادي براي قضاوت بر روي آن بود اما كم كم حقيقت جاري بر جامعه و خواستههاي عيني توده به فراموشي سپرده شد.
حرف جامعه ي ايران بيست و سه سال پس از دوم خرداد هنوز همان است كه بود و دغدغه ي معيشت بيش از هر زماني مردم را از جريان هاي مرسوم سياسي دور كرده و شانس جريانهاي عدالت محور با شعارهايي هم جنس طبقات محروم و حاشينه نشين براي ابراز وجود را زياد كرده است.
اميرحسين جعفري: پژوهشگر مسائل سیاسی