پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در یکی از روزهای بهار سال ۱۳۳۱ که نوجوانی ۹ ساله بودم، گروهی از طلبههای جوان و سیاسی از تهران عازم قم شده بودند تا با آیتالله بروجردی دیدار کنند. جنب و جوشی که در شهر کوچک قم آن روز به وجود آمده بود، خیلی زود متوجه منزل پدربزرگم آیتالله العظمی صدرالدین صدر شد.
حوالی عصر بود که موج جمعیت که بسیار برآشفته بودند، به منزل پدربزرگم آمدند. تا آنجا که در خاطرم مانده است آیتالله صدرالدین صدر در منزل نبودند، ولی خیلی زود باخبر شدند و به منزل آمدند. هنگام ورود ایشان طلبهی جوانی که بعدها فهمیدم نواب صفوی بود سخنان تندی ایراد میکرد که هیچ چیز از آن در خاطرم نمانده است.
بعد از دیدار با آیتالله صدر آن جمعیت برآشفته با وساطت آیتالله صدر به منزل آیتالله حاجی سید محمدتقی خوانساری که در نزدیکی منزل ما بود رفتند. بعدها خبردار شدم که نواب و یارانش قصد دیدار با آیتالله بروجردی را داشتند که ظاهرا ایشان آنها را نپذیرفته بودند. از پدرم شنیدم که چند روز بعد که اصحاب آیتالله بروجردی از جمله پدرم در محضر ایشان بودند، یکی از بزرگان و از مدرسین حوزه که ظاهرا پدر همین آیتالله فاضل لنکرانی، مرجع معاصر، [باشد] علت این رفتار را از آقای بروجردی سوال کرده و میپرسد: «چرا این افراد را که خواهان حکومت اسلامی هستند، نپذیرفتید؟»
ادامه دارد...
منبع: صادق طباطبایی، «خاطرات سیاسی اجتماعی (۱)» تهران: چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، ۱۳۹۲، ص ۲۷.