بیرون آمدیم. نایبالسلطنه، معیننظام، نصرالملک، جلیلخان پسر نصرالملک که دیگر از این پسره تلختر و نحستر و نجستر در دنیا آدم نیست، پسر به این تلخی پیدا نمیشود، آدم میخواهد گوشت تن این پسره را تیکه تیکه کند، خلاصه سوار اسب شدیم. نایبالسلطنه هم سوار شد. قدری که راندیم، نایبالسلطنه پیاده شد آمد پای ما را بوسید و بغض کرد و چشمش پراشک شد و مرخص شد رفت.
کد خبر: ۵۴۲۳۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۶