نقد کیمیایی بر منتقدانش در یک گفتگوی صریح و شفاف
غروب جمعه یکروز سرد اسفند موبایلم زنگ میخورد. صدایی گرفته از آنسو میگوید: «کیمیایی هستم. غروب جمعهها دلگیر است. دلم گرفته بود. گفتم با کسی حرف بزنم. یادم آمد دوستی دارم که مدتی است با او حرف نزدهام.»