از
فرداي انتخابات رياستجمهوري اين سوال در ميان مردم و نيروهاي همفكر
اصلاحطلبان وجود داشت كه برنامه اصلاحطلبان براي مجلس چه خواهد بود؟ اين
سوالي بود كه بايد از فعالان سياسي ايران پرسيد. در ميان نيروهاي
اصلاحطلب برخي هستند كه به صراحت لهجه مشهورند. برخي ديگر دركارهاي اجرايي
تخصص دارند و برخي ديگر سابقه طولاني در فعاليتهاي سياسي دارند.
به گزارش انتخاب، اما در اين ميان دكتر علي شكوريراد هر سه ويژگي را دارد. رئيس ستاد انتخاباتي دكتر معين در انتخابات سال 84 بود و بهخوبي با كم و كيف كار ستادي و تبليغاتي در ايران آشناست. از سويي ديگر به اندازه كافي، سابقه فعاليتهاي سياسي و حزبي دارد و در عين حال صراحت كلامش هم قابل لحاظ است. صراحتي كمنظير كه نهتنها به رفتارهاي اصولگرايان خرده ميگيرد بلكه آينهاي تمامنما از رفتار سياسي اصلاحطلبان و حتي همفكران خود را در برابر آنان قرار ميدهد. مصاحبه با دكتر شكوريراد در روزي انجام شد كه اين فعال سياسي از كار روزانه خسته بود و در همان بيمارستان يعني محل كارش دمي را با او گذرانديم. متن گفتوگو با شكوريراد را در ادامه ميخوانيد:
چرا در انتخابات سال 84 نيروهاي اصلاحطلب شكست خوردند؟
شكست در آن انتخابات دليل بسيار روشني داشت. اينكه اصلاحطلبان چند دسته شدند و بهصورت منسجم وارد عرصه انتخابات نشدند.
دليل اين چند دستهشدن چه بود؟
وقتي آقاي خاتمي در سال 76 آمد و رئيسجمهور شد، تفكري پايهگذاري كرد كه بعدها به تفكر اصلاحطلبي مشهور شد. چون تا پيش از سال 78 به اين جريان سياسي جريان اصلاحطلب نميگفتند و به آنها «جريان دوم خرداد»، اطلاق ميشد و پيام دوم خرداد هم به آن گفته ميشد. واژه اصلاحات شايد از ادبيات سياسي بينالملل وارد ادبيات و فرهنگ سياسي ايران شد. وقتي آقاي خاتمي وارد شد، جناح چپ سابق و نيروهاي خط امام بدنه اصلي نيروهاي حامي آقاي خاتمي را تشكيل ميدادند اما دامنه اين گروهها كمي فراتر بود و اتفاقي كه افتاد اين بود كه برخي كه به حاشيه رانده شده بودند در فرآيند انتخابات شركت كردند. شركت آن افراد باعث شد تغيير زيادي در نتيجه انتخابات ايجاد شود و آقاي خاتمي برخلاف پيشبينيها به رياستجمهوري برسد و با راي بسيار بالايي نيز در اين مسئوليت قرار بگيرد. وقتي آقاي خاتمي، رئيسجمهور شد خود را رئيس دولت خواند و نه رهبر جريان اصلاحات و بدين شكل جريان اصلاحطلبي با خلأ مدیریت مواجه شد.
اما برخي در آن زمان سعي در رهبري اين جريان داشتند؟
درست است اگرچه در آن زمان برخي فعالان سياسي سعي كردند با تشكيل «جبهه مشاركت» يك تشكيلات فراگير در ميان جريان اصلاحطلب به وجود بياورند اما فراگيري «جبهه مشاركت» بهقدري نبود كه بتواند خلأ رهبري را در جريان اصلاحات برطرف كند. بنابراين جريانات مختلفي در حوزه اصلاحات شكل گرفت كه هر كدام مشي و برنامه خود را داشتند و اين برنامهها تفاوتهايي با هم داشت. اين چنددستگي از آن زمان شكل گرفت اما تا زماني كه اصلاحات پيش ميرفت و كارها رو به جلو بود مشكلي پيش نيامد و با «تشريك مساعي» كارها بين گروههاي مختلف پيش ميرفت اما در زماني كه مقاومتها از طرف مقابل شكل گرفت و موانع در برابر اصلاحطلبان به وجود آمد و حركتهاي اصلاحي حركتها كند شد، اختلافاتي که بين نيروهاي اصلاحطلب بود، بروز و ظهور پيدا كرد. در واقع سرعت كند باعث شد چنددستگيها بيشتر ديده شود و فاصله بين گروههاي سياسي افزايش يابد. بهخصوص در اواخر دوره خاتمي كه به خاطر مشي و مرام آقاي خاتمي، ايشان از سوي برخي اصلاحطلبان تخطئه ميشد اين چنددستگي به اوج خود رسيد. به بيان ديگر زماني كه اصلاحات به زمين سفت خورد، افراد شروع به ايرادگرفتن از هم كردند و هركس، ديگري را عامل عدم پيشرفت معرفي ميكرد درصورتي كه ما به زمين سفت خورده بوديم. اين يك باور عاميانه است كه وقتي به زمين سفت ميخورید، نميتوانید پيش بروید به سمت هم ميچرخید! (خنده) هر يك معتقد است ديگري شانه خالی میکند. اين تعبير زمين سخت است. در زمان اصلاحات هم همين اتفاق افتاد. هركس فكر ميكرد ديگري نميكشد. آقاي خاتمي هم رهبري اصلاحات را وانهاده بود و فرد ديگري هم نبود كه اينها را متحد كند. هر بخشي از اصلاحطلبان هم تصور ميكردند كه ديگري باعث زمينگيري و عدم توفيق جريان اصلاحطلبي شده است.
نتيجه اين مشكلات چه بود؟
در نتيجه همين اتفاقات، امكان ائتلاف كم شد و نتيجهاش حضور با چند كانديدا در انتخابات بود كه منجر به شكست اصلاحطلبان شد. البته ديگراني هم در تحليل خود اشتباه كردند.
تحليل آن موقع اصلاحطلبان از نتيجه انتخابات سال 84 چه بود؟
آن موقع كسي فكر نميكرد تا اين اندازه تفرقآرا وجود داشته باشد. همه فكر ميكردند انتخابات به دور دوم ميرود و به احتمال زياد در دور دوم هم دو كانديداي اصلاحطلب رقابت خواهند كرد و خيلي راحت در مرحله دوم پيروز خواهند شد و هر كدام پيروز ميشدند، يك اصلاحطلب برنده ميشد. اما درنهايت آقايان هاشمي و احمدينژاد به دور دوم رفتند.
شكست در دور دوم تا چه اندازه قابل پيشبيني بود؟
همان زمان كه در ستاد دكتر معين فعال بوديم، پيشبيني ميكرديم كه آقاي هاشمي به دور دوم انتخابات برود و پيشبيني ميكرديم كه در دور دوم توفيقي به دست نياورد. چون ايشان هم راي مثبت اول را در كشور داشت و هم راي منفي بالايي و به اين ترتيب ميزان راي ايشان از يك مقدار معين بالاتر نميرفت. اما در مرحله اول هم پيشبيني ما درست از كار درنيامد و دكتر معين به مرحله بعد نرفت و هم پيشبيني طرفداران آقاي كروبي درست نبود. ما فكر ميكرديم انتخابات در شرايطي برگزار ميشود كه هيچ باختي در آن نيست. به اين ترتيب آقاي احمدينژاد در موقعيت بسيار مناسبي قرار گرفت و برنده انتخابات شد. آقاي هاشمي آن زمان نماد برجستهای بود و آقاي احمدينژاد به عنوان نمادي از اپوزيسيون توانست آراي زيادي را براي خود به دست بياورد و ماجرا هم از همان جا شروع شد.
سال 92 هم نيروهاي اصلاحطلب ائتلافي نداشتند. عدم احراز صلاحيت افرادي مثل هاشمي، اصلاحطلبان را به كانديداي واحد رساند. نبايد روند مكانيزهتري براي انتخابات رياستجمهوري در ايران براي گروههاي سياسي تعريف شود؟
اين سوال را بايد به شكل مبنايي پاسخ داد. سياست در ايران درحال حاضر برنامهمحور نيست. چون سياست در ايران گرتهبرداري است. افراد در حوزههايی مختلف درس ميخوانند و از نظر علمي و تقوا پيشرفت ميكنند و بعد مردم در اطراف آنها جمع ميشوند. شما ميبينيد در شخصيتهاي محوري همه جريانات سياسي، روحاني حضور دارد. اگر چه نشست و برخاستهايي هم با مجموعههاي ديگر انجام ميدهند اما درنهايت تصميم نهايي را آنها ميگيرند. به هر حال اين فرهنگ از حوزه به سياست آمده است. بخشی از جريانات سياسي را روحانيون هدايت ميكنند و اشكال كار اين است كه راحت ارتباط نميگيرند. رابطه دوستانه و گعده دارند اما رابطه تشكيلاتي كمتراست.
اين مسائل در سياست ايران تاثيرگذار بوده است؟
بله، در انتخابات سال گذشته مردم به آقاي خاتمي براي كانديداتوري مراجعه ميكنند. ايشان بهصورت فردي تصميم ميگيرند كه وارد انتخابات بشوند يا نشوند، همينطور آقاي هاشمي. اينها افرادي هستند كه پشت سرشان يك جريان وجود دارد. نيروهاي اصولگرا هم وضعيت مشابهي دارند. اين ايرادي است كه بهصورت اساسي وجود دارد.
چرا در ميان نيروهاي اصلاحطلب كسي براي اين مسائل پيشقدم نشده است؟
درباره نيروهاي اصلاحطلب، فرد يا جمعي براي اين افراد تصميمگيري نميكند. بنابراين تكثر كانديداها در جريان اصلاحطلب اتفاق افتاد. با اين حال بعد از سال 88 شوراي مشاورين آقاي خاتمي تشكيل شد كه تا حدي درباره اين مسائل وارد عرصه شود. البته شوراي مشاوران آقاي خاتمي هم حلقهاي از افراد هستند كه توسط آقاي خاتمي انتخاب شدهاند و نه از يك روش دموكراتيك. البته اين افراد طوري انتخاب شدند كه انتقادي نسبت به آن وجود نداشته باشد و البته يك حسن ديگر آن اين است كه اين شورا مدعي نيست كه تفكر همه نيروهاي اصلاحطلب را نمايندگي ميكند يا رهبري جريان اصلاحات را برعهده دارد. وقتي شوراي مشاورين كه براي آقاي خاتمي كار ميكنند، جمعبندي آن آنقدر ارتفاع دارد كه ديگران هم به آن توجه كنند. چه در زمان انتخابات مجلس و چه در زمان انتخابات رياستجمهوري اين شوراي مشاوران وارد عرصه شد و ديگر اصلاحطلبان هم نظري شبيه اين شورا داشتند.
موضع اين شوراي مشاوران در انتخابات رياستجمهوري چه بود؟
اينها در يك مرحله از آقاي خاتمي براي حضور در انتخابات دعوت كردند و بعد به سراغ آقاي هاشمي رفتند.
اما اين شورا نتوانست مانع كانديداتوري افراد ديگر شود؟
بههر حال مردم در انتخابات به كسي راي ميدهند كه فكر ميكنند شانس بالاتري براي حضور در آن مسئوليت دارد. بنابراين هميشه نميتوان گفت كه تعدد كانديداها موجب شكست در انتخابات شود. البته در سال 84 حتي اگر آقاي مهرعليزاده هم كانديدا نشده بود، نتيجه انتخابات به شكلي ديگر رقم ميخورد و احتمال داشت آقايان كروبي و معين شانس رفتن به دور دوم را داشته باشند اما آقاي مهرعليزاده تمايل شخصي داشت. در سال 92 آقاي خاتمي نقش موثري داشت و تلاش ايشان براي انصراف دكتر عارف نتيجه داد. تحليل من از انتخابات سال 92 اين بود كه تا دو، سه روز مانده به انتخابات کسانی که برای شرکت در انتخابات تردید داشتند، وقتي دیدند اصلاحطلبان از خود تدبير نشان دادند، آنها هم وارد عرصه شدند و با تدبير به آقاي روحاني راي دادند.
اگر اصلاحطلبان در شوراي شهر تدبير بيشتري داشتند و متكي به فرد نبودند الان شهردار اصلاحطلب نبود؟
در شوراي شهر هم تكروي بود. آقاي محسن هاشمي كانديداي اصلاحطلبان نبود. فقط اصلاحطلبان در مقابل ايشان فردي را معرفي نكردند. يعني بر اساس جلسه يا خردجمعي ايشان معرفي نشده بودند.
فكر ميكنيد سرانجام به نقطهاي برسيم كه تصميمات اصلاحطلبان در انتخابات بر اساس خردجمعي باشد؟
بهنظرم ما كم كم به اين نقطه خواهيم رسيد. با وجود اينكه برخي احزاب اصلاحطلب تلاش كردند در اين مدت فرهنگسازي كنند اما هنوز ما با اين چالش مواجهيم. اگر بتوانيم اين دوره را با سلامت پشتسر بگذاريم اين امكان وجود خواهد داشت كه اصلاحطلبان يك حزب فعال و متحد تشكيل دهند.
در ميان نيروهاي اصلاحطلب برداشت شما از رفتار سياسي گروهي كه آقاي عارف درحال تشكيل آن هستند، چيست؟ فكر نميكنيد اين كار به بروز اختلاف ميان اصلاحطلبان منجر شود؟
در غياب دو جريان سياسي كه از دو كانديداي اصلي اصلاحطلبان در انتخابات سال 88 حمايت ميكردند، يك ظرفيتهايي در جامعه وجود دارد كه بخواهد ظرفيتي كه در آن زمان اين افراد داشتند را پوشش دهد. از سويي ديگر فعاليت برخي احزاب اصلاحطلب بهدلايل مختلفي با مشكل مواجه شده است. در اين خلأ افرادي بهدنبال سازماندهي و تشكيلات جديد هستند. نفس اين كار ارزشمند است چون يكي از شعارهاي اصلي جريان اصلاحطلبي شعار توجه به تحزب است. هر دو نفري كه باهم كار بكنند ارزشمندتر از كارهاي فردي آن دو نفر خواهد بود. حالا اگر اين دو نفر به تعداد بيشتر بدل شود بازهم ارزشمندتر خواهد بود. دكتر عارف يك شخصيت علمي و وزين هستند و تعامل خوبي هم با آقاي خاتمي داشتند و الان هم تعامل خوبي با ايشان دارند.
فكر ميكنيد ايشان توانايي ايجاد يك جريان سياسي را خواهند داشت؟
الان خيلي زود است كه بخواهيم در اين مورد اظهارنظر كنيم. در ديدار نوروزي خدمت دكتر عارف رسيدم و درهمايش جوانان ايشان هم شركت كردم. مباحثي كه در اين جلسات مطرح ميشد به تفكرات اصلاحطلبي نزديك بود و مسائلي كه در آن جلسه مطرح ميشد، همپوشاني زيادي به شعارهاي جريان اصلاحات در كشور داشت. به اعتقاد من ايشان توانسته افراد جديدي را در جريان اصلاحطلبي فعال كند. هر تشكلي بتواند افراد را از حالت غيرفعال به فعال بدل كند، كار ارزشمندي كرده است. فكر نميكنم جريان دكتر عارف جرياني باشد كه بخواهد به آقاي خاتمي تنه بزند. اينها همه زيرمجموعههاي اصلاحات هستند. چه جرياني كه عارف پايهگذاري كرده و چه جريان ستادهاي آقاي عارف با عنوان ستادهاي اعتدال در كشور فعال كردهاند. من اين جريانها را به هيچ عنوان يك تهديد براي جريان اصلاحطلبي نميدانم بلكه فكر ميكنم اين يك فرصت است تا برخي موقعيتهاي جديد در برابر جريان اصلاحطلبي شكل گرفت و بايد تشويق كرد تا اين رفتارها بيشتر صورت بگيرد. از سويي ديگر با توجه به برنامه محورنبودن سياست در ايران و اينكه اين افراد شخصيتهاي وزيني هستند، ميتوانند در آينده سياسي ايران نقشآفرين باشد.
آقاي عارف يا احزاب ديگر رو به عضوگيري از جوانان آوردهاند. احزابي كه اقدام به عضوگيري از جوانان ميكنند در طولانيمدت تحتتاثير خواستههاي آنها به سمت راديكاليسم حركت نخواهند كرد؟
راديكالشدن اصلا معنايي ندارد چون تجربههاي گذشته ثابت كرده تحركات راديكال جواب نميدهد. شايد براي جذب جوانان شعارهاي راديكال داده شود يا براي راي جمع كردن اين مسائل را مطرح كنند اما بايد ديد در عمل چه برنامهاي دارند. كسي بهدنبال راديكالشدن نيست. تجربه سياسي امروز نشان ميدهد كه راديكالبودن متهم به شكست است و اين جريانها هم به سمت راديكال شدن پيش نميروند.
اما به نظر ميرسد برخي جوانان بهدنبال خواستههايي هستند كه در ادبيات سياسي ايران جز خواستههاي راديكالي مطرح خواهد شد.
به هر حال مثلا مجموعهاي در اطراف دكتر عارف جمع ميشوند كه نميتوانند دكتر عارف را حذف كنند. جوانان اصرار دارند فعاليت آشكار انجام دهند و فعاليت پرهيجان به آنها انگيزه ميدهد. به هر حال اين فعاليتها هم تا حدي تحمل ميشود اما اينكه اين گروهها طوري باشند كه عارف حذف بشود، من اين را پيشبيني نميكنم.
وقتي طرفداران دولت با محدوديت مواجهند، اين درست است كه دولت به روزنامهها و همايشهاي جناح مقابل بهراحتي مجوز ميدهد؟
بله دولت كار درستي ميكند.
اين رويكرد به دولت ضربه نميزند؟
اگر به آنها مجوز همايش داده شود يك مجرا براي فعاليت آنها باز ميشود اما اگر مجوز داده نشود، فعاليت خود را به شكلي ديگر دنبال ميكنند. هر چقدر آنها حرف بزنند به نفع ماست. من ايرادي نميگيرم و شايد همين فرصتي باشد تا به نيروهاي اصلاحطلب فرصت بدهند.
حتي اگر دروغ بگويند؟
اگر دروغ گفتند، ميشود شكايت قضايي كرد. اما اين دليل خوبي نيست كه چون ممكن است در يك همايش مسائلي مطرح شود كه خلاف قانون است به آن همايش مجوز داده نشود.
گاهي اين دروغها ضربه ملي ميزند. مثل دروغي كه درباره اهدای پنج سكه به زنان در همايش رئيسجمهور بود.
ببينيد اگر دروغ بود بايد برخورد كرد. اما به صرف احتمال آن نميشود جلوي سخنراني يا همايش را گرفت.
آينده جريان اصولگرايي و اختلافاتي كه در اين جريان وجود دارد را چطور ارزيابي ميكنيد؟
بعيد ميدانم اصولگرايان دوباره متحد شوند و اختلافاتي كه ميان نيروهاي اصولگرا وجود دارد را عميقتر از آن ميدانم كه به اين زوديها قابل حل و فصل باشد.
اختلافات ايدئولوژيك است يا بر سر قدرت است؟
سياست در بين اصولگرايان خيلي اصيل نيست. همين كه اختلافاتشان با يك دستور حل ميشود تا نظراتش با يك نظرعوض ميشود، نشان ميدهد كه اين تفكر اصيل نيست. البته فعلا دست بالا را اصلاحطلبان دارند چون تعدادشان بيشتر است.
اصلا بين تفكرات آقايان جليلي و قاليباف، تفاوتي ميديديد؟
اينكه ما اختلاف نميديديم دليل بر اين نيست كه اختلافي باهم ندارند. اما اينها ديدگاههايي را مطرح ميكنند كه فكر ميكنند به ديدگاههاي بزرگان نظام نزديكتر است. از نظر تشكيلاتي فكر ميكنم اين افراد ميتوانند با يك دستور منسجم شوند.
به عنوان آخرين سوال پيشبيني شما از انتخابات آتي مجلس چيست؟
فكر ميكنم اصلاحطلبان در انتخابات به انسجام دست پيدا خواهند كرد و نقش آقاي خاتمي هم در اين ميان برجسته خواهد بود. ضمن اينكه تجربه انتخابات گذشته به ما نشان ميدهد كه بايد گذشت داشته باشيم. ضمن اينكه اگر اصلاحطلبان هم با موانعي مواجه شوند اصولگرايان تندرو هيچ شانسي ندارند و نيروهاي معتدل راي ميآورند. انتخابات آينده براي اصلاحطلبان شكست ندارد.
بههر حال در خيلي از شهرها نيروها سازماندهي خوبي ندارند.
بله، نيروهاي اصلاحطلب كيفي در شهرستانها نداريم.
منبع: آرمان