پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : در طول تاریخ، خاورمیانه
همواره بهدلیل موقعیت ژئوپلیتیک خاص خود، آبستن وقایع و حوادث است. با
شروع خیزشهای مردمی در کشورهای عربی سرعت تحولات در منطقه به صورت قابل
توجهی افزایش یافت و ناآرامیها هرروز بیشتر و ابعاد آن گستردهتر شد که
وقایع سوریه و نقش بازیگران فرامنطقهای در دامن زدن به بحران سوریه موجب
شد تا از دل این ناآرامیها گروهک افراط گرایی به نام داعش متولد شود،
گروهی که با رفتارهای ضدبشر و ضدبشردوستانه نوعی ارعاب را در منطقه به
وجود آورد و با توسل به آب گل آلودی که در منطقه به واسطه بحران سوریه و
تضعیف دولتها ایجاد شده بود رشد کند.
به گزارش انتخاب؛ طبیعی است که این گروهک تکفیری یک
تهدید نهتنها برای کشورهای منطقه بلکه تهدیدی جهانی است که برای نجات
بشریت کشورها نیاز به یک همکاری گسترده با یکدیگر دارند. اما اینکه این
گروهک تکفیری از کجا شروع شد و به کجا ختم خواهد شد سوالی بود که برای پاسخ
به آن دکتر کیهان برزگر، رئیس مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه و استاد
روابط بینالملل واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد گفتوگویی با ما داشت
که در ادامه میخوانید:
بحث امروز خاورمیانه بحث گروهک تروریستی داعش است. در ابتدا سوال این است
که این گروهک از کجا آغاز شد و چگونه امروز به اینجا رسیده است؟
داعش یک گروه تکفیری است که در طول یکی دو دهه گذشته از دل گروه تروریستی
القاعده بیرون آمد. پیدایش این گروهک بیشتر در نتیجه سرخوردگیهای
ایدئولوژیک و سیاسی در جهان عرب و همچنین مداخله و نقش بازیگر خارجی در
ایجاد جنگهای منطقهای بهخصوص در افغانستان و عراق است. این جنگها و
بحرانها خود توجیهی برای رشد و تداوم گروههای افراطی در منطقه برای
مبارزه با بیگانگان هستند. برای پی بردن به ریشه پیدایش این گروهک تروریستی
شاید بد نباشد کمی به عقبتر برگردیم و نگاهی به نقش آمریکا در مبارزه با
شوروی در دهه 1980 بیندازیم. در آن مقطع آمریکا اقدام به حمایت از نیروهای
جهادی برای شکست شوروی در افغانستان کرد که از درون آن برخی نیروهای سلفی
فضای رشد پیدا کردند که نتیجه آن پیدایش القاعده است. بعدها که آمریکا با
توجه به فروپاشی شوروی و پایان جنگ افغانستان درگیر جنگ عراق شده بود و
رژیمهای عرب متحد آمریکا نیز طرف آمریکا در جنگ عراق را گرفتند
سرخوردگیهایی نسبت به نقش آمریکا در دخالت در مسائل جهان عرب و اسلام
بهوجود آمد و القاعده در این فضا شرایط رشد پیدا کرد و این بار مبارزه با
غرب و آمریکا را در برنامه کار خود قرار داد. القاعده در چندین مرحله تحول
پیدا کرد. حوادث 11 سپتامبر و جنگ عراق در سال 2003 نقطه عطف دیگری برای
این گروه تروریستی بود که مبارزات علیه آمریکا را در صحنه عراق اینبار
بیشتر با ویژگیهای محلی دنبال کرد. نقطه عطف سوم در شکلگیری این گروههای
تکفیری سلفی همین اتفاقات مربوط به بهار عربی است که به نوعی ساختارهای
دولت در درون منطقه تضعیف شده مانند تضعیف دولت در مصر یا در سوریه و حتی
عراق که اینها فضایی پیدا کردند تا در یک حالت قومی- قبیلهای و با یک نگاه
بیشتر محلی شده دیدگاههای سلفی خود را مطرح کنند. بنابراین به اعتقاد من
یکی از دلایل اصلی پیدایش داعش، تضعیف توان دولت (state) در درون منطقه است
که لزوما نمیتواند نظم و امنیت را در سرزمین خود ایجاد کند (مثل سوریه) و
این گروه توانسته است از سرخوردگیهای ناشی از شکافهای قومی-مذهبی،
ناکارآمدی سیاسی-اجتماعی و اقتصادی حکومتها و غیره مسائل و بحرانهایی که
در روابط بینالملل تحت عنوان intra-state یعنی منازعات درونکشوری استفاده
نماید و به جذب نیروهای افراطی بپردازد. در ماهیت، داعش گروهی است ضددولت
ملی، ضددموکراسی، ضد قواعد و ارزشهای بین المللی و البته ضد شیعی و ضد
ایرانی که خواهان انحصار قدرت است و ضمن حفظ ایدئولوژی افراطی خود به دنبال
تاسیس یک امارتی است که در آن هیچگونه مرز سیاسی و ملی وجود ندارد. در
واقع داعش سعی کرده یک سرزمینی را تحت کنترل خود درآورد و از آنجا
دستاندازی به دیگر کشورها را پیگیری کند. از این رو است که ابتدا از سوریه
آغاز کرد و پس از آن به عراق رسید و قطعا در مرحله بعدی به فکر اردن و
عربستان و حتی ترکیه و ایران هم هست.
بنابراین داعش یک نیروی ایدئولوژیک
سلفی است که از شرایط بههمریختگی نظم منطقهای در نتیجه بهم ریختن ساختار
دولت و جنگها و رقابتهای ایدئولوژیک سر برآورد. البته برخی از نیروها در
دولتهای منطقه از آن استفاده ابزاری کردهاند تا ضعفهای شکست خود در
سیاستهای منطقهای را پر کنند اما غافل از آنکه این مساله بههرحال دامان
آنها را هم گرفته یا میگیرد. چون در ماهیت داعش یک نیروی ضد دولت کلاسیک
است.
تصور این مساله که این گروه تکفیری بدون حمایت تا به اینجا پییش رفته است
بسیار سخت است. آیا شما به وجود این حامیها اعتقاد دارید؟
حتما اینگونه هست. درواقع به اعتقاد من این گروه ایدئولوژیک افراطی به
نوعی خود را با منافع ژئوپلیتیک برخی از دولتهای منطقهای اعم از عربستان و
ترکیه که راههای اصلی لجستیک و حمایتهای مالی آن هستند پیوند داده است.
این دولتها شکستهایی را در سیاست خارجی منطقهای خود بهویژه در قبال
سوریه داشتهاند و اکنون سعی دارند تا با استفاده از این گروه، البته
بهنظرم در کوتاهمدت، این شکست ژئوپلیتیک را با ایجاد شوکهای سیاسی تا
حدودی جبران کنند. همانطور که میدانید زمانی که بهار عربی اتفاق افتاد یک
رقابت منطقهای برای پر کردن خلاء قدرت ناشی از سرنگونی حکومتهای کلاسیک
مانند مصر و سوریه و... شکل گرفت و دولتهایی مانند ترکیه و عربستان البته
با دو استراتژی و سیاست متفاوت تلاش کردند از این فرصت استفاده کنند و آن
خلاء را پرکنند که در این مسیر عمدهترین مانع ایران بود. غرب و آمریکا هم
بطور طبیعی طرف آنها را گرفت چون از لحاظ استراتژیک مهار نقش منطقهای
ایران یک آرزوی دیرینه برای آنها بوده است، بهخصوص با برنامه هستهای
ایران که کالیبر قدرت منطقهای ایران را افزایش میدهد. پس در این مقطع
اهداف منطقهای این کشورها با اهداف بازیگران فرامنطقهای همسان شد. اما
این تلاش تا به امروز موفق نشد. عدم موفقیت این سیاست در سوریه سبب یک نوع
شکاف در سیاستهای این جبهه شد و هرکدام سیاست مستقل خود را دنبال
کردهاند. در اینجا، بازیگرانی مانند داعش به نوعی میتوانند سیاستهای این
کشورها را حداقل به صورت ابزاری و کوتاهمدت به پیش ببرند. بنابراین باور
این مساله که نیروهای داعش به تنهایی و بدون حمایت اطلاعاتی و لجستیک تا
این حد پیش بیایند مشکل است. این گروه جذب نیرو را عمدتا از اروپا و سایر
نقاط جهان انجام میدهد. چگونه آنها به سوریه یا عراق میرسند. مگر غیر این
است که باید از محدوده هوایی و سرزمینی دولتهایی مثل ترکیه یا عربستان و
اردن استفاده کنند. حداقل این است که چشم پوشی صورت گرفته است. پس نیروهایی
پشتپرده هستند. باید دید که اهداف واقعی دولتهای منطقه چه بوده است که
اجازه دادهاند که این نیروها طی روندی یکی دوساله به صورت بالقوه به دور
یکدیگر جمع شوند و به یکباره اظهار وجود کنند. فارغ از بحث ارزشی، درنهایت
دولتهای منطقهای که خود ساختار محافظهکاری از لحاظ نظام سیاسی-اجتماعی
دارند، نمیتوانند اعتقادی به چنین نیروی سلفی که بنیادهای قدرت آنها
ازجمله وجود مرز سیاسی و ملی را به چالش میکشد داشته باشند. اینجاست که
اهداف کوتاهمدت بعضی از دولتها برای بههم ریختن برخی سیاستها در منطقه
با اهداف ژئوپلیتیک مطرح میشود. یکی از این اهداف میتواند این باشد که
مسائل مربوط به بحران سوریه را تحت تاثیر قرار دهند. سرنگونی دولت مالکی یا
ایجاد شکاف در دولت ائتلافی عراق که به نوعی نزدیک به ایران است هم
میتواند یک هدف دیگر باشد که بسیار مورد توجه عربستان سعودی است. اگر این
مساله را در چارچوب منافع ژئوپلیتیک قرار دهیم به اعتقاد من از لحاظ امنیت
ملی میتواند برای ایران بسیار خطرناک باشد.
در چنین شرایطی چقدر احتمال تجزیه عراق وجود دارد؟
به اعتقاد من احتمال تجزیه عراق کم است. دلیل آن هم این است که سه قدرت
منطقهای که به نوعی در تحولات عراق دارای نقش و نفوذ هستند یعنی ایران،
ترکیه و عربستان خواهان این تجزیه نیستند. نخست، درمورد ایران، تمامیت ارضی
عراق طبق گفتههای مقامات خط قرمز امنیت ملی است و مسالهای مخفی هم نیست.
بنابراین ایران تمام تلاش خود را برای حفظ یکپارچگی عراق خواهد کرد. نقش
ایران بهخصوص در کمک به دولت عراق برای خروج از بحران سیاسی موجود مهم
است. ایران تجربه حل چنین بحران سیاسی را در سال 2010 عراق دارد. در آن سال
آمریکاییها حدود 7-6 ماه تلاش کردند بحران سیاسی عراق را حل کنند اما
موفق نبودند. در آن مقطع ایران از نفوذ سیاسی خود استفاده کرد و در میان
گروه شیعی ائتلافی را بهوجود آورد که نتیجه آن شد دولت مالکی. امروز نیز
ایران قادر به ایفای نقش سال 2010 برای حل بحران سیاسی کنونی عراق است، چه
مالکی باشد چه نباشد. در اینجا مهم حفظ دولت ائتلافی در عراق است که
تضمینکننده یکپارچگی کشور است. اما در مورد ترکیه، ممکن است حزب حاکم
اسلامگرای ترکیه منافعی در حمایت از حرکتهای تجزیهطلبانه در عراق داشته
باشد تا به نوعی شکستهای خود را در منطقه و بهخصوص در سوریه جبران کند
اما بدنه اجتماعی و ساختار سیاسی سکولار ترکیه و بهخصوص ارتش این کشور
موافق تجزیه عراق نخواهند بود. شاید به خاطر بیاورید در دهه 1990 ارتش
ترکیه چندین بار به شمال عراق حمله کرد تا تفکرات تجزیهطلبانه را محو کند.
تجزیه عراق مسائل امنیت ملی برای ترکیه به همراه میآورد و خود مساله
استقلالخواهی کردهای ترکیه را مطرح میکند. این ترکیه همان ترکیه است.
شاید حزب اسلامگرای ترکیه سیاستهای خاص خود را که عمدتا هم ایدئولوژیک
هستند در منطقه دنبال کند اما در نهایت ساختار بروکراتیک ترکیه چنین
اجازهای را نمیدهد. خبرهای بیرون آمده از ترکیه حاکی از این است این کشور
چنین کاری نخواهد کرد. ضمن آنکه انتخابات ریاستجمهوری در ترکیه نزدیک است
و آقای اردوغان برای کسب آرای ریاستجمهوری به نوعی باید نشان دهد که
سیاست خارجی ترکیه برآیندی از سیاست داخلی و خواست افکار عمومی آن است.
نهایتا در عربستان سعودی هم ممکن است برخی از نیروها در داخل ساختار سیاسی
آن خواهان این باشند که مساله داعش فرصت مناسبی برای جبران شکستهای
ژئوپلیتیک این کشور در منطقه است بهویژه هنگامی که بحث رقابتهای ایران و
عربستان مطرح میشود.
اما در نهایت عربستان سعودی هم یک کشور با نوعی حکومت
محافظهکار است که نسبت به حرکتهای افراطی اینچنینی بهشدت آسیبپذیر
است. با نگاه به تحولات بهار عربی مشاهده میکنیم که عربستان تمام تلاش خود
را میکند تا این عواقب اصلاحگرایانه این تحولات مانند رفرم سیاسی،
کارآمدی حکومتها، حقوق بشر و زنان و غیره به این کشور نرسد و برای حفظ
امنیت خود از سرایت چنین اتفاقاتی به کشور خود پیشگیری میکرد. بنابراین در
یک نگاه کلی عربستان موافق تجزیه عراق قطعا نیست. برای عربستان حداکثر
موضوع بازگرداندن نفوذ سنیها به صحنه عراق و برکناری مالکی از قدرت مهم
است. جابهجایی جدید در دستگاه اطلاعاتی و بازگشت بندر بن سلطان به صحنه
سیاسی عربستان بهعنوان مشاور ویژه عبدا... پادشاه عربستان به این منظور
است. حتی نیروهای سنی در عراق که به نوعی الهامگرفته از عربستان هستند هم
موافق تجزیه عراق نیستند. چرا که نیروهای سنی خود را مالکین اصلی عراق
میدانند و بهشدت از کردهایی که مناطق شمالی این کشور را مستقل در نظر
میگیرند واعلام خودمختاری کردهاند ناراضی هستند. آنها به دنبال عراق واحد
البته با حاکمیت سنیها هستند. بحث دیگر اینکه تجزیه عراق بیشترین چالش را
برای سنیها از لحاظ عدم توازن در توزیع ثروت به همراه خواهد آورد چون
منطقه سنینشین غرب و شمال غربی عراق یک منطقه خشک و صحرایی، بدون منابع
انرژی و از لحاظ سرزمینی بسته خواهد بود. بنابراین مساله داعش میتواند یک
بازی ابزاری ایدئولوژیک برای دستیابی به منافع ژئوپلیتیک توسط یکسری
نیروهای پشتپرده باشد. در اینجا میتوان مثال طالبان را زد که هیچ کشوری
یا گروهی خود را به آن وصل نمیکند اما به هر حال نیروهایی از این گروه
حمایت میکنند.
ایران مرز خاکی طولانی با عراق دارد. تا چه حد داعش میتواند امنیت ایران را به خطر بیندازد؟
به اعتقاد من این گروه خطری نمیتواند برای ایران داشته باشد. باید توجه
داشت درحالی که در تمام کشورهای منطقه بحث افراطیگری وجود دارد خوشبختانه
در ایران بحثهایی مبنی بر اعتدال در حکومتداری روزبهروز در حال افزایش
است. یعنی گفتمان اعتدال خود ضدافراطیگری است و این فرصت بسیار مناسبی است
برای آنکه به تقویت جایگاه دولت در ایران پرداخته شود. ایران کشوری با یک
دولت ملی قوی است.
خوشبختانه ملت ما ملتی است که اطراف دولت ملی جمع میشود
و در ضدیت با این نوع تفکرات تکفیری و سلفی کاملا هماهنگ با دولت ملی عمل
میکند. لذا خطری ایدئولوژیک از سوی داعش نمیتواند برای ایران بهوجود
بیاید. از لحاظ نظامی هم این گروه نمیتواند خطرساز باشد. کشور ایران
دارای نیروهای نظامی کارآزموده و حرفهای است. در طول سه دهه گذشته
بهدلیل ناامنیهایی که در اطراف ایران بوده ایران حضورش را در مرزهای ملی
بسیار قوی کرده است. یعنی ملت در برخورد با چنین گروههایی، همانگونه که در
قضیه تروریستی جندالله در منطقه سیستان و بلوچستان نمایان شد، کاملا یک
دست است چرا که ماهیت این گروه یک ماهیت ضد شیعی و ضدایرانی است لذا خطری
از این جهات برای کشور نمیبینم. نقش سیاسی ایران در منطقه در ایجاد
ائتلافهای سیاسی برای جلوگیری از تجزیه عراق هم بسیار گسترده است.
بنابراین چه از لحاظ حمله نظامی این گروه به ایران و چه از لحاظ تجزیه عراق
و خطر برای امنیت ملی این گروه در حدی نیست که بتواند خطری برای ایران
داشته باشد. بحث بعدی در رابطه با مسائل ایدئولوژیک است که ایران نیز هشدار
جدی در رابطه با پیشروی داعش به بغداد و شهرهای شیعینشین کربلا و نجف به
این گروه داده است.
به نظر شما عراق میتواند نقطه صلح ایران و آمریکا باشد؟
شاید عراق پتانسیل لازم را داشته باشد. در گذشته مذاکراتی بین طرفین صورت
پذیرفت اما نتیجه نداشت. شرایط زمانی و فضای سیاسی که در آن قرار داریم
بسیار مهم است. به نظرم دو طرف بعضی منافع مشترک در عراق مثل مبارزه با
تروریسم و اتحاد کشور را دارند اما این یک طرف قضیه است. همانطور که پیش از
این اشاره کردم ایران کشوری با تمرکز بر استراتژیهای همکاری منطقهای
است. برای مثال همکاری ایران و آمریکا بسیار به چشم بازیگران منطقهای
میآید و خود چالشی جدید را به وجود میآورد و باید سبک و سنگین شود که آیا
این کار به نفع منافع ایران است یا به ضرر آن. البته باید تاکید کنم این
ارزیابی منافع باید از دید واقعگرایانه انجام شود. به طور واضحتر بگویم
همکاری ایران و آمریکا میتواند به بهای تضعیف روابط منطقهای باشد یعنی
میتواند چالشی جدی در راستای روابط ایران با سایر بازیگران ایجاد نماید و
باید به این مساله توجه کرد که مسائل خاورمیانه بهویژه تحولات بهار عربی،
از لحاظ سیاست و قدرت در حال تغییر است بدین معنا که بازیگران منطقهای نقش
اصلی را ایفا میکنند و بازیگران فرامنطقهای درحال ترک خاورمیانه هستند.
لذا نه میتوانند و نه میخواهند حضور موثر در منطقه داشته باشند.
آمریکا
چه بخواهد و چه نخواهد چند بازیگر اصلی در منطقه وجود دارند که نمیتواند
نقش آنها را نادیده بگیرد، بازیگرانی همچون عربستان، ایران و تا حدودی هم
ترکیه. بنابراین ما با یک شیفت از نوع نقش بازیگران مواجه هستیم یعنی
بازیگر فرامنطقهای که حرف آخر را میزد کمکم نقش آن به بازیگران منطقهای
منتقل میشود و شیفتی از بینالمللی شدن به سمت منطقهای شدن درحال
شکلگیری است. اینجاست که بازیگر منطقهای مستقل مانند ایران تلاش نمیکند
این شیفت را دوباره به سمت بازیگر فرامنطقهای برگرداند بلکه سعی در تقویت
موقعیت مستقل خود دارد. این همان انتقادی است که بازیگران منطقهای مثل
عربستان برای نقش آمریکا وارد میدانند و خواهان این هستند که آمریکا حضور
پررنگ داشته باشد چراکه با وجود آمریکا قدرتشان در برابر ایران بیشتر خواهد
شد.
این بازیگران همواره انتقاد کردهاند که ایران از طریق عراق میخواهد
نقش و قدرتش را در منطقه افزایش دهد. اما یک منطق منطقهای هم در پس آن
وجود دارد و آن این است که مسائل منطقه مربوط به منطقه است و باید توسط
کشورهای منطقه حل شود و حضور بازیگر فرامنطقهای هرچند اجتنابناپذیر است
بهتر است از زاویه واقعیتهای سیاسی-امنیتی منطقه باشد. در راستای همکاری
ایران و آمریکا باید به نکته دیگری نیز اشاره کرد و آن این است که هرچند
هردو کشور دارای دشمن مشترک یعنی داعش هستند اما ورود آمریکا در منطقه
میتواند منافع ایران را از چند زاویه به چالش بکشد 1- ممکن است ایران را
بهعنوان یک نیروی مداخلهگر در عراق معرفی کند و آن میتواند بحث شیعه و
سنی و بهطور کلی اعراب و ایران را مطرح کند 2- ایران اعتقاد قلبی دارد که
خود عراق این کار را میتواند انجام دهد و میتواند این بحران را مدیریت
کند بنابراین زمانی که با یک همکاری دوجانبه با عراق میتوان این بحران را
حل کرد چرا آمریکا را وارد این مساله کند که همواره تلاش کرده است نقش
ایران را به چالش و حداقل ممکن بکشد 3- اگر این همکاری صورت گیرد این مساله
با واکنشهای منطقهای مواجه میشود برای مثال عربستان اولین واکنش را
نشان خواهد داد و از این همکاری بهعنوان توطئه ایرانی - آمریکایی یاد کند و
مواضع ایران را تحتتاثیر قرار دهد و حتی ترکیه هم نمیتواند خوشحال شود و
از آنجایی که سیاستهای خاص خود را دنبال میکند بنابراین روابط ایران و
ترکیه نیز تحتتاثیر قرار خواهد گرفت و در این عرصه ترکیه نیز بازیهای خود
را خواهد کرد. و 4- ایران خود در بحران سوریه شدیدا مخالف نقش نظامی
بازیگر خارجی بوده لذا اگر در عراق این کار را بکند مشروعیت سیاست منطقهای
خود را به چالش میکشد. بنابراین از نگاه استراتژیک و واقع گرایانه همکاری
ایران و آمریکا در شرایط فعلی به نظر معقول نمیرسد مگر در بحث کلان
مبارزه با افراط گرایی در کل منطقه.
پیشبینی شما برای این گروهک تروریستی چیست؟ درواقع سوال اینجاست که اینها به کجا خواهند رسید؟
من فکر میکنم آینده آنها در راستای رسیدن به پیروزیهای گستردهتر کاملا
مردود است و آنچه تا به امروز کسب کردهاند اوج موفقیت آنها بوده است و بعد
از اینرو به تحلیل میروند. اما این بدین معنا نیست که آنها حذف بشوند
همانطور که طالبان حذف نشدند.
بنابراین این یک تفکر سلفی است که در درون
منطقه درحال گسترش است و یکی از اشتباهات بازیگران منطقهای و فرامنطقهای
این بوده است که سیاستهایی را انتخاب کردهاند که بنیاد دولت را تضعیف کرد
و زمانی که دولتها از لحاظ سیاسی-اجتماعی ضعیف شدند این گروههای سلفی و
تکفیری فرصت برای ظهور پیدا کردند. بنابراین شاید در اثر تضعیف دولتها این
گروهها تا حدودی بتوانند موفقیتهایی را کسب کنند اما دولتها قطعا خود
را بازیابی میکنند و آن زمان است که دیگر عرصهای برای قدرتنمایی و ظهور و
بروز آنها وجود نخواهد داشت یا بسیار تنگ خواهد بود. بنابراین آینده
قدرتمندی برای این گروههای افراطی نمیتوان متصور بود اما تفکر و فلسفه
باقی خواهد ماند. تجربه داعش یک درس آموزنده هم دارد و آن اینکه لازم است
دولتها و ساختارهای متعادلتر، قدرتمندتر و دموکراتیکتر در منطقه پدید
آیند تافضا را برای فعالیت این گروهها تنگ کنند.
منبع: آرمان