arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۹۶۴۵۱
تاریخ انتشار: ۱۹ : ۱۵ - ۱۵ مهر ۱۳۹۵

زندگی خوابگاهی طلاب چگونه است؟

همزمان که طلبه جوان درحال پوشیدن قبا و عمامه است، جوان دیگری در می‌زند تا از «مهدی» بپرسد که شام خورده و آیا نیاز به غذای نذری دارد و او هم از یک‌ماه شام‌نخوردن و در عوض تأکید روی صبحانه خوب، سخن می‌گوید.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
روزنامه شهروند در گزارشی ،به مسائل زندگی طلاب حوزه های علمیه پرداخته است.

 در این گزارش آمده است:

خیابان ١٥ خرداد شرقی و در دل بازار تهران، جایی که بازار مسگرها به پایان می‌رسد، ساختمانی مربعی‌شکل و سه‌طبقه وجود دارد که به‌تازگی بازسازی شده و نام «حوزه علمیه ایلچی کبیر» را بر سردر خود دارد. تمیزی، سکوت و نظم طبقه اول در طبقه دوم و سوم هم هست و راهروهای هر طبقه با موکتی زردرنگ پوشیده و کنار در هر اتاق شماره‌ای نوشته شده است.

از کنار اتاق‌ها که می‌گذری، صدای روضه‌خوانی، مداحی یا مباحثه در کمترین حد ممکن به‌گوش می‌رسد. درِ اتاق شماره ٢٠٢ یا آن‌طور که یکی از ساکنان آن می‌گوید، حجره طلبه‌های کرج، باز است؛ طوری که تنها ساکن آن شروع به احوالپرسی و دعوت به نشستن می‌کند؛ اتاقی با ابعاد ٢ در ٣ متر که وسایل ابتدایی یک زندگی خوابگاهی در آن به چشم می‌خورد: یک لامپ ٢٠٠ وسط آن و آویزان از سقف، دو پتو در کنار دو دیوار و پهن شده روی موکت کف اتاق که با یک چهارپایه چوبی که نقش میزتحریر را دارد از هم جدا شده‌اند و در کنار هر پتو ٦-٥ کتاب، عمامه سفیدی روی زمین و لباس‌های مخصوص روحانیت روی چوب‌لباسی‌ای که پشت در اتاق قرار دارد. تمام وسایل و ترکیب اتاق، ساده و ضروری به‌نظر می‌آیند که این سادگی با صدای یک مداحی آرام که زنگ موبایل است، تکمیل می‌شود.

«مهدی»، طلبه کرجی که به تازگی پایه ٩ را در حوزه علمیه ایلچی کبیر یا شهید باهنر چند‌سال پیش، شروع کرده، قرار و مدارهای مداحی امشبش (شب اول محرم) را با مسئول‌ هیأتی که در آن طرف خط است، مشخص می‌کند، عذرخواهی می‌کند و دوباره تلفن را کنار گوشش می‌گیرد، از دوستش می‌پرسد که می‌تواند امشب ساعت ١٠ با موتورش بیاید که با هم به هیأت بروند و درنهایت با یک لیوان آب، همزمان که درباره انسان‌سازی این شب‌ها سخن می‌گوید، از میهمان ناخوانده‌اش پذیرایی می‌کند. «این شب‌ها فضای حوزه ساکت و خلوت است. بچه‌ها یا برای تبلیغ به شهرستان رفته‌اند یا این‌که درحال آماده‌سازی برای رفتن به هیأت و روضه و مداحی هستند وگرنه این حجره‌ها همیشه سوت‌و‌کور نیست. خیلی شب‌ها صدای مباحثه کل راهرو را پر می‌کند؛ از بحث‌ اعتقادی و مذهبی بگیر تا مسائل سیاسی.»

طلبه ٢٧‌ساله کرجی اینها را بعد از اشاره‌اش به شور‌ و‌‌ هیجان خوابگاه سال‌های گذشته‌اش در خیابان پاچنار تهران که ساکنان آن محصلان تازه‌وارد هستند، می‌گوید. «مهدی» که از همه مسائل زندگی راضی به نظر می‌آید با بیان این‌که «کم‌کم باید عازم هیأت شوم» درباره حقوق و وضع مالی خود می‌گوید: «ماهانه ٧٠‌هزار تومان از دفتر مقام معظم رهبری دریافت می‌کنیم که البته بیشتر از ٥٠ هزار تومان برای بیمه هزینه می‌شود و حدود ١٨ هزار تومان حقوق می‌گیریم. از طرف دیگر مراجع هم به‌طور ماهانه یا هر چند ماه یک‌بار کمک‌هزینه‌ای به نام شهریه دریافت می‌کنیم که به لطف خدا بابرکت است و احتیاجات بچه‌ها را برآورده می‌کند. طلبه‌های هم‌سطح ما هم معمولا روضه‌خوانی و نماز جماعت دارند که در بعضی موارد صاحبان مجالس، حق‌الزحمه‌ای را هدیه می‌کنند.»
 
همزمان که طلبه جوان درحال پوشیدن قبا و عمامه است، جوان دیگری در می‌زند تا از «مهدی» بپرسد که شام خورده و آیا نیاز به غذای نذری دارد و او هم از یک‌ماه شام‌نخوردن و در عوض تأکید روی صبحانه خوب، سخن می‌گوید.

«رضا»، متولد ایلام، ‌سال دهم طلبگی و عکاس یک خبرگزاری قرآنی است که می‌خواهد بعد از محرم مراسم عروسی خود را بگیرد و همسرش را از ایلام به تهران بیاورد. او یک زیرزمین ٣٥ متری هم نزدیک حوزه پیدا کرده و «پول پیش» را هم خدا جور خواهد کرد. حاج خانم هم طلبه حوزه ایلام است و او هم شهریه‌ای از حوزه می‌گیرد.»

«رضا» و «مهدی» که فراموش نمی‌کنند پایان هر جمله یک «خدا را شکر» بگویند و انگار در ٢٧ سالگی تکلیف خود را با همه مسائل روشن کرده‌اند، سال‌های گذشته از عمر خود در حوزه را کم‌وبیش مشابه هم می‌دانند و «مهدی» آن سال‌ها را خلاصه می‌کند: «صبح‌ها حدود ساعت ٥ یا شاید کمی دیرتر، بیدار می‌شدیم و پس از نماز و صبحانه، در کلاس‌های حوزه شرکت می‌کردیم. ناهار و نماز و پس از آن هم کلاس‌های مختلف تا شب. البته از‌ سال چهارم به بعد دیگر عصرها کلاس نمی‌رفتیم. شب‌ها هم همیشه جلسات مباحثه داشتیم که برای همه طلبه‌ها مفید و ضروری است.»

«رضا» هم درباره موضوع مباحثات می‌گوید: «مباحثه به همه طلبه‌ها کمک می‌کند که چطور سخنرانی کنند و تاثیرگذار باشند. سال‌های اول مباحثه برای ما تمرین حرف زدن بود ولی کم‌کم بحث‌های جدی وارد شد. ‌سال ٨٨ بحث‌ها خیلی سیاسی بود، اما به‌طور کلی نظر سیاسی طلبه‌ها و روحانیت همان نظر رهبری است.» مهدی حالا «لباده‌اش» را پوشیده، «عبایش» را  روی شانه انداخته و «نعلین‌‌»های واکس‌زده مشکی‌اش را کنار در گذاشته، برمی‌گردد یک کلاه سفید می‌پوشد و روی آن عمامه خود را قرار می‌دهد و همچنان که روبه‌روی آینه کوچک اتاق ایستاده، آن را با دو دست خود تنظیم می‌کند: «لباس اصلی لباده یا قباست، بعضی اساتید به شوخی می‌گویند که فلان گروه سیاسی قبا و بهمان گروه لباده می‌پوشند، اما به این شکل هم نیست، جوان‌ها بیشتر لباده را ترجیح می‌دهند.» طلبه جوان کرجی از هم‌دوره‌ای ایلامی‌اش خداحافظی می‌کند و «التماس دعا»‌گویان به سمت پله‌ها و در خروجی گام برمی‌دارد.

بازار مسگرها ساکت است، کرکره‌ها پایین آمده، کنار درِ حوزه دو نوجوان افغانی با سیگاری در یک دست و گونی‌ بزرگی روی شانه کنار سطل آشغال بزرگی ایستاده‌اند و با یک «سلام حاج‌آقا» سکوت را می‌شکنند تا روحانی جوان از هم‌دوره‌ای سه‌سال اولش بگوید که‌ سال چهارم عطای طلبگی را به لقایش بخشید: «به نظر من مرد بود، خیلی مرد. این‌که بفهمی آدم این کار نبودی یا الان دیگر نیستی و سه‌سال از عمرت را رها کنی که دچار ریا نشوی، جوانمردی است. این دوست ما اگر می‌ماند کمکی به تبلیغ دین و اهل‌ بیت نمی‌کرد و ممکن بود تأثیر منفی هم بگذارد که به نظر من مردانه رفت.»
 
 لحظاتی بعد، «مهدی» آدرس دقیق حوزه مروی و چندین حوزه نزدیک دیگر را می‌گوید و در حالتی که به‌نظر کمی معذب می‌آید، لباس خود را با دو دست جمع می‌کند و پشت موتورسیکلت دوستش می‌نشیند تا به روضه شب اول محرمش برسد.
 
گسترش فضای مجازی در حوزه‌های علمیه
 
ساختمان حوزه علمیه مروی بافت سنتی‌تری نسبت به بسیاری از مدارس دینی تهران دارد و توانسته فضای غالب حوزه‌های قدیم را حفظ کند، طلبه‌ها هم سخنانی مشابه یا نزدیک به «مهدی» و «رضا» دارند. آنها که پس از پایان دوره راهنمایی خود، حوزه را جایگزین دبیرستان کرده‌اند، آماده‌اند تا با اجازه مسئولان مستقیم خود و در حدود ٢٠ سالگی لباس روحانیت بر تن و روزهای تازه‌ای را تجربه کنند. «در جلسات خانوادگی و فامیلی با من شوخی‌ می‌کنند و از اصطلاحاتی استفاده می‌کنند که حتما شنیده‌‌اید ولی در مجموع احترام و عزت من بیشتر شده است. هنوز هم وقتی لاهیجان می‌روم و همکلاسی‌های دوره مدرسه را می‌بینم، این شوخی‌ها ادامه دارد.»

این جملات را «مصطفی» که امسال پایه پنجم دوران حوزوی خود را آغاز کرده درباره زندگی خود در یکی از روستاهای نزدیک لاهیجان می‌گوید. او درباره سرگرمی‌های خود و دوستانش هم می‌گوید: «من گوشی ساده دارم الان. قبلا گوشی هوشمند داشنم ولی دیدم جنبه آن را ندارم. چون از نماز صبح می‌ماندم، آن را کنار گذاشتم ولی متاسفانه استفاده از فضای مجازی بین دوستان خیلی زیاد است و می‌بینم که چه تاثیرات منفی گذاشته. تمرین سخنرانی و روضه هم همیشه داریم. این روزها هم داریم تمرین می‌کنیم که عمامه‌پیچیدن را یاد بگیریم.»

نظرات بینندگان