«درباره دیگران هم میگویند؛ از من هم بیشتر میگویند... نمیخواهد جواب بدهید»؛
مسئولان روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام، این جمله را بکرات از آیتالله هاشمی رفسنجانی شنیدهاند؛ زمانی که وی هر روز و هر ساعت آماج شدیدترین تهمتها و افتراها بود و همکاران او اصرار داشتند پاسخی به این اتهامها بدهند؛ اما رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام اغلب با همین جمله آنها را آرام میکرد. رضا سلیمانی، مسئول روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام، بارها این جمله را شنیده است و میگوید مواردی هم پیش آمده که یا روابط عمومی یا خود آیتالله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به شایعات، توضیحاتی ارائه کردهاند.
او در گفتوگو با «ایران»، از پیگیری برخی شایعات از سوی حراست مجمع خبر میدهد. پیگیریهایی که گاه به بازداشت برخی منجر میشد اما در نهایت آیتالله هاشمی رفسنجانی دستور آزادی آنها را میدهد.
سلیمانی که نزدیک سه دهه با آیتالله هاشمی رفسنجانی همراه و همکار بوده، معتقد است پیگیری واقعی نیازمند ورود قوه قضائیه بود و بر همین اساس میگوید آیتالله هاشمی رفسنجانی در این موضوع نیز مظلوم واقع شد. مشروح این گفتوگو را در زیر میخوانید.
شما حدود 27 سال با آیتالله هاشمی رفسنجانی همراه بودید و قطعاً خاطرات و ناگفتههای زیادی از ایشان دارید، پیش از ورود به بحث بفرمایید آشنایی و همکاریتان با آقای هاشمی از کجا آغاز شد؟
من از سال 62 در زمان ریاست جمهوری رهبر معظم انقلاب، وارد ریاست جمهوری شدم و از سال 68 تا مرداد 76 در ریاست جمهوری و پس از آن تا روز آخر حیات آیتالله هاشمی رفسنجانی در مجمع در خدمتشان بودم که جمعاً 27 سال میشود. آن موقع که خدمت ایشان رسیدم، جوان بودم و به اقتضای سن و سالم تصوراتی داشتم.
چه تصوری؟
زمان بنیصدر تضاد فکری و سیاسی بین بنیصدر و شهید بهشتی بود و تبلیغات طرفداران بنیصدر پرهیاهو بود، مبنی بر اینکه «شهید بهشتی نمیگذارد بنیصدر کار انجام دهد.» تصورات مشابهی هم درباره آقای هاشمی وجود داشت که مثلاً ایشان هم سنگاندازی میکنند یا اینکه خیلی قدرت دارند. مثلاً میگفتند: «آقای هاشمی اهل مشورت نیست و ثروت آنچنانی دارد.» آن زمان، من تازه از خدمت سربازی فارغ شده بودم. در بحثهایی که اوایل انقلاب میشد، حرفهایی میشنیدم که مغرضانه و خام بود، اما زمانی که خدمت ایشان رسیدم و از نزدیک با ایشان آشنا شدم، از روش، منش و سلوک ایشان خیلی چیزها آموختم. متأسفانه علیه ایشان حرفهای خلاف زیادی گفته میشد و ما رنج میبردیم، البته صبر، حلم و بردباری را از ایشان یاد گرفتیم. گاهی ما عصبانی میشدیم، از کوره در میرفتیم و میگفتیم: «باید کاری بکنیم، جوابی بدهیم، اقدامی بکنیم»، اما ایشان ما را به صبر و آرامش دعوت میکرد. مثلاً میگفتند: «من خودم تصمیم میگیرم.» گاهی هم اجازه میدادند ما جوابیههایی بدهیم. انصافاً در حق ایشان ظلم شد و هر چه پیشتر برویم، تاریخ نشان خواهد داد ایشان چقدر در زمان خود مظلوم بودند. بسیاری از شایعات، تهمتها و دروغها در مورد ایشان اصلاً صحت نداشت. مثلاً درباره همین ادعای «ثروت افسانهای» جالب است بدانید زمانی که آیتالله یزدی رئیس قوه قضائیه بود، در پایان 8 سال ریاست جمهوری، ایشان در نماز جمعه اعلام کرد: «دارایی آقای هاشمی را بررسی کردیم، نه تنها زیاد نشده، بلکه کم هم شده است.» آنهایی که چنین دیدگاهی داشتند، وقتی بعد از رحلت آقای هاشمی منزل ایشان را دیدند، خیلی تعجب کردند. منزل ایشان یک اتاق پذیرایی و دو اتاق معمولی دارد. وقتی منزل آقای هاشمی را دیدند، گفتند: «منزل آقای هاشمی این است؟!»، «چرا به ما میگفتند ایشان در کاخ زندگی میکند؟»
در طول سالها، تهمتهای ناروای بسیاری به ایشان و اطرافیانشان زدند. ایشان هم اهل شکایت نبود. بعد از مدتی، حراست مجمع چند مورد را دنبال کرد. مثلاً میگفتند: «همه کیش متعلق به ایشان است»، بعد گفتند: «ساختمانهایی مال ایشان است.» یا «در کلاردشت زمین دارد.» حراست پیگیری کرد و دید کسی میخواسته ملک بسازد و این دروغ را شایع کرده بود. پرسیدند: «چرا به دروغ گفتی زمین متعلق به خاندان هاشمی است؟»، گفت: «میخواستم رونق بگیرد و زود فروش برود.» متأسفانه انگیزهای هم برای پیگیری قضایی نبود. الان اگر به کسی تهمت بزنند، زود عکسالعمل نشان میدهند. صدا و سیما گزارش تهیه میکند که با فلان عنوان جعل کردهاند. ولی در مورد ایشان سکوت مطلق بود و این به باور نادرست مردم درباره ایشان کمک میکرد.
شما پیشنهادی برای پیگیری قضایی نداشتید؟
در حوزه حراست مواردی را دنبال کردند. چند مورد هم بازداشت و زندانی شدند. پروندههایشان هست، اما رسانهای نمیشد. آیتالله هاشمی هم میگفت: «آزادشان کنید.» یک بار گفتند: «شخصی با تقلید صدای شما، کلاهبرداری کرده است.» اما ایشان گفت: «شکایتی ندارم.» یادم هست یک مورد هم درباره نشریه همت بود که چون ایشان وکیل نداشتند، من برای دفاع به دادگاه رفتم. به طور کلی از لحاظ پیگیری هم مظلوم بودند.
آقای هاشمی تریبوندار بودند، سخنرانی داشتند، دیدار داشتند، با ایشان مصاحبههایی میشد. به نظر میرسد خودشان در مقام پاسخگویی فعال نبودند.
قبول ندارم، باید از نزدیک ایشان را میشناختید تا متوجه میشدید که چه روح بزرگی دارند، ممکن است وقتی برای ما اتفاقی بیفتد، زود برآشفته و عصبانی شویم و واکنش نشان بدهیم. اما آقای هاشمی روح بزرگی داشت. تهمت را چیزی نمیدانست. میگفت: «باید بیش از هر چیز به فکر انقلاب و نظام اسلامی باشیم، اگر درباره من میگویند، درباره دیگران بیشتر از من میگویند. شما چه کار دارید؟ بگذارید بگویند.» سکوت هم نکرده بود. در قم با گروهی از طلاب دیدار داشتند و آنها گفتند: چرا در مقابل این همه تهمت و شایعات شما سکوت میکنید؟ آقای هاشمی هم گفت: «غیر از خانهای که در جماران دارم، هر کس در مورد داراییهای من در هر کجای کشور هر ادعایی دارد، ثابت کند و من سند همانجا را به نامش میزنم.»
صبح تا شب دهها رسانه علیه هاشمی پمپاژ میکردند، همین توضیحات مختصر اکتفا میکرد؟
ببینید؛ زمانی است که ما درباره شخصی قضاوت نادرستی داریم، زیرا اطلاعاتی که از همدیگر داریم، غلط است. اما وقتی به اطلاعات درست دسترسی پیدا کرده و ثابت میشود قضاوتمان نادرست بوده، معذرتخواهی میکنیم. میگوییم: «اطلاعات ما درباره شما غلط بود و گمراه شدیم.» اما وقتی با نیت سیاسی و غرض جناحی میخواهیم یک نفر را تخریب کنیم، هزار بار هم بگویند: «این فرد اینگونه نیست» فایده ندارد. چون میخواهند مأموریتشان را انجام دهند. ایشان بارها این مثال را یادآوری میکرد که خوابیده را میتوان بیدار کرد، اما برای کسی که خود را خواب زده، نمیتوان کاری کرد. میگفت: «من جواب میدهم، اما جاهایی مأموریت دارند مرا تخریب کنند.» در سخنانشان هم اشاراتی داشتند.
صبر و بردباری آیتالله هاشمی مخالفانشان را خسته کرده بود. ما جواب میدادیم. ایشان هم جواب میدادند و میدانستند این تهمتها و تخریبها از کجا آب میخورد. برایشان ناشناخته و گمنام نبود. معلوم بود از کجا خط میگیرند. وقتی فردی مأموریت دارد، کاری به واقعیت ندارد. بعد از انتخابات مجلس ششم، خیلیها تماس میگرفتند، یا حضوری میآمدند، گریه میکردند، از طریق جمعی که به ملاقات آیتالله هاشمی میآمدند، پیغام میفرستادند که «ما تهمتهایی به شما زدیم و نمیدانستیم درست نیست، حالا حقیقت برایمان روشن شده، بگویید آقای هاشمی ما را حلال کند.» آقای هاشمی وقتی این پیغامها را میشنیدند، همان جا میگفتند: «سلام برسانید و بگویید حلال کردم.»
عمده کسانی که به آیتالله هاشمی تهمت زدند، کسانی نبودند که آقای هاشمی را نمیشناختند، اتفاقاً کسانی تهمت میزدند که ایشان را خوب میشناختند و به خاطر شناختی که داشتند، به شایعات خودساخته رنگ و لعاب میدادند و انتشار میدادند. به همین خاطر هر چه هم توضیح داده میشد، تأثیر نداشت. نمونهاش هم آقای پالیزدار بود. چه تهمتهایی زد و بعد معلوم شد از کجا خط گرفته و اعتراف کرد که فکر میکنم نامه حلالیتخواهی ایشان از آیتالله هاشمی رفسنجانی، سندی تاریخی برای مظلومیت ایشان است.
خودشان خبرها را چک میکردند؟
بله، صبح به صبح بعد از نماز، کل خبرها را میخواندند، سایتها را نگاه میکردند، هم خارجیها و هم داخلیها، خیلی با حوصله بودند. هیچ وقت از مطالعه و کسب اطلاعات خسته نمیشد. نمیگفت من یک شخصیت حوزویام و خود را منحصر به برخی علوم و کتابها نمیکرد. خیلی هم سؤال میکرد. توضیحات فنی میخواست و چون حافظه خوبی داشتند، به خاطر میسپردند.
درباره مرگشان حرف میزدند؟
چند ماه قبل از ارتحال یک مراسم رونمایی از کتاب بود. نویسنده قبلاً کتاب را به ایشان داده و گفته بود: «من این کتاب را نوشتم، شما بخوانید و نظر بدهید.» آقای هاشمی هم از چند نفر، از جمله ما مشورت گرفت. خودشان هم خواندند. ما موارد را خدمت ایشان فرستادیم. برخی نکات ما را قبول کرد و برخی را هم قبول نکرد و از نظر ایشان کتاب خوبی شد. بعد که رونمایی گذاشتند، در آن جلسه برای اولین بار شنیدم که ایشان درباره مرگشان حرف زدند. کلیپش هم بیرون آمد که ایشان گفتند: «الان میبینم مردم آگاه شدهاند، جوانها آگاه شدهاند و راه خودشان را پیدا کردهاند و از آینده مملکت اطمینان دارم، حالا انسان براحتی میتواند بمیرد.» بعد از آن هم چند بار گفتند: «این آخر عمری میخواهم این کار را بکنم.» ایشان در زندان یک تفسیر نوشته بودند و میخواستند یک کار مطالعاتی روی زندگی ائمه انجام دهند. میگفتند: «یکی از آرزوهای زندگیام این است که بتوانم آخر عمری زندگینامه ائمه را بدون پیرایههایی که به آن میبندند و بنا به آنچه در روایات آمده، بنویسم.»
شنیدیم که قرار است کتابی پیرامون شایعاتی که درباره آیتالله هاشمی رفسنجانی مطرح بود، نوشته شود.
بله، قبل از درگذشت ایشان بنا بود کتابی به عنوان «هاشمی رفسنجانی، از شایعات تا واقعیات» بنویسم، شایعاتی را که درباره ایشان مطرح است، آوردم به اضافه پاسخهای ما یا صحبتهایی که خودشان داشتند. اتفاقاً آنجا معلوم میشود چقدر به این تهمتها جواب داده شد. مثلاً تعدادی از طلاب قم، نامهای صریح و گستاخانه نوشته بودند که شما کیش را به مرکز تفریح و ابتذال تبدیل کردید. آیتالله هاشمی هم با لحنی پدرانه جواب دادند که اگر آنجا را منطقه آزاد نمیکردیم، ثروت مملکت به دوبی میرفت. همه اینها در کتاب آمده است، اما بعد از رحلت ایشان، به قول معروف دل و دماغی برای تکمیل آن نداشتم. ولی انشاءالله به شرط توفیق الهی انجام خواهد شد.
۲ نفر که با تأسیس یک دفتر و معرفی خود به عنوان مدیران ارشد نظامی و دولتی و طرح ادعاهای دروغین مبنی بر داشتن ارتباطات ویژه با مقامات عالیرتبه کشوری و لشکری، اقدام به کلاهبرداری از شهروندان میکردند به دام پلیس افتادند.