هنوز از خاک کربلا عطر خون خدا به مشام می رسید و صدای محزون «هل من ناصر» فرزند رسول الله (ص) در میان دشت طنین انداز بود. کربلا تا پیش از حادثه بزرگ، کربلا بود و اکنون سرزمین بهشت است. اگر صدای کودکی به العطش برمی خیزد، کمترین التماسی از دشمن در آن نیست. این شمشیر شکسته ها و نیزه شکسته ها و خیمه های سوخته همه نشانه اند؛ نشانه همان واقعه ای که از جبراییل به حضرت آدم (ع) و همین طور سینه به سینه گشت تا به روز واقعه رسید و تا قیامت هم ادامه خواهد یافت.
جابر نخستین زائر قبر امام حسین (ع) در روز اربعین
بدون شک اربعین اباعبدا...(ع)، با زیارت جابر بن عبدا... انصاری از قبر مطهر آن مظلوم توام است و در اربعین هر سال نام جابر زنده میشود. جابر از خاندان وحی نیست ولی پیوند زندگی او با اهل بیت آنچنان محکم است که مرگ نیز نمیتواند این علقه را سست نماید. جابر در زمان خروج ابا عبدا... از مدینه نابینا و ناتوان شده بود ولی ذرهای تردید در حقانیت قیام آن حضرت نداشت. جابر قدم به قدم در حالی که عصای او در دست عطیه بود پیش میآمد. بهرغم ناتوانی، مردانه گام برمیداشت. رایحه خوش قبر مطهر اباعبدا... مشام او را نوازش میداد در هر قدم نام خدا را زمزمه میکرد و اشکهای جابر نگاهی بغضآلود به فرات کرد. فراتی که نتوانسته بود به لبهای پاکترین انسانهای روزگار جرعهای آب هدیه دهد.
بازگشت اسرای اهل بیت به کربلا در روز اربعین
با ورود همزمان اسیران به کربلا، همه آن ها گریه و زاری می کردند و بر صورت سیلی میزدند. سیدبن طاووس در کتاب مقتل خود به نام لهوف می نویسد: «چون به بر تربت پاک امام حسین (ع) رسیدند، جابر بن عبداللّه را با گروهی از طایفه بنی هاشم و مردانی از آل پیغمبر (ص) دیدند که به زیارت حضرت آمده اند. زنان قبایل عرب نیز که در آن اطراف بودند شروع به عزاداری و نوحه سرایی کردند»
برخی از صاحب نظران این وقایع را بعید دانسته و منکر آن شده اند اما تحقیقات انجام شده نشان می دهد که این بعید دانستن ها و انکار ها صحیح نیست و دلیل قابل قبولی برای رد این دو واقعه وجود ندارد. در ادامه گزارش هایی از وقایع روز اربعین در منابع موجود آمده است؛
روایت اول از اتفاقات روز اربعین
مصباح الزائر به نقل از عطا می نویسد: «روز بیستم صفر با جابر بن عبد اللّه بودم هنگامى كه به غاضریّه رسیدیم در جوى آن جا غسل كرد و پیراهن پاكیزه اى را كه همراه داشت پوشید. سپس به من گفت: اى عطا ! آیا عطرى به همراه دارى؟ گفتم: سُعد (مادّه اى خوش بو كننده) دارم. او از آن به سر و بقیه بدنش مالید. سپس با پای برهنه رفت تا نزد سرِ امام حسین علیه السلام ایستاد و سه تكبیر گفت و بیهوش، بر زمین افتاد و هنگامى كه به هوش آمد، شنیدم كه مى گوید: سلام بر شما، اى خاندان خدا...»
روایت دوم از اتفاقات روز اربعین
بشارة المصطفى به نقل از عطیّه عوفى می نویسد: «همراه جابر بن عبد اللّه انصارى، براى زیارت قبر حسین بن على بن ابى طالب (ع) حركت كردیم. هنگامى كه به كربلا رسیدیم، جابر به كرانه فرات، نزدیك شد و غسل كرد و پیراهن و ردایى به تن كرد و كیسه عطرى را گشود و آن را بر بدنش پاشید و هیچ گامى برنداشت، جز آن كه ذكر خداى متعال گفت، تا این كه به قبر، نزدیك شد و [به من] گفت: دست مرا بر قبر بگذار. چون دست او را بر قبر گذاشتم، بیهوش، بر روى قبر افتاد. كمی آب بر او پاشیدم و هنگامى كه به هوش آمد، سه بار گفت: اى حسین! آن گاه گفت: دوست، پاسخ دوست را نمى دهد؟! سپس گفت: چگونه پاسخ دهى، در حالى كه خون رگ هایت را بر میان شانه ها و پشتت ریختند و میان سر و پیكرت ، جدایى انداختند؟! گواهى مى دهم كه تو، فرزند خاتم پیامبران و فرزند سَرور مؤمنان و فرزند هم پیمان تقوا و چكیده هدایت و پنجمین فرد از اصحاب كسایى و فرزند سالار نقیبان و فرزند فاطمه، سَرور زنانى ؟! و چگونه چنین نباشى، در حالى كه از دست سَرور پیامبران، غذا خورده اى و در دامان تقواپیشگان ، پرورش یافته اى و از سینه ایمان، شیر نوشیده اى و با اسلام، تو را از شیر گرفته اند. پاك زیستى و پاك رفتى؛ امّا دل هاى مؤمنان، در فراق تو خوش نیست، بى آن كه در این، تردیدى رود كه همه اینها به خیرِ تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد! و گواهى مى دهم كه تو بر همان روشى رفتى كه برادرت یحیى بن زكریّا رفت. آن گاه جابر، دیده خود را گِرد قبر چرخاند و گفت: سلام بر شما، اى روح هایى كه گرداگردِ حسین ، فرود آمده ، همراهش شُدید! گواهى مى دهم كه نماز را به پا داشتید و زكات دادید و به نیكى فرمان دادید و از زشتى ، باز داشتید و با مُلحدان جنگیدید و خدا را پرستیدید تا به شهادت رسیدید. سوگند به آن كه محمّد را به حق برانگیخت، در آنچه به آن در آمدید با شما شریك هستیم. به جابر گفتم: اى جابر! چگونه [با آنان شریك باشیم]، با آن كه ما نه به دره اى فرود آمدیم و نه از كوهى بالا رفتیم و نه شمشیرى زدیم، در حالى كه اینان، سرهایشان از پیكر، جدا شد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند؟! جابر گفت: اى عطیّه! شنیدم كه حبیبم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید : «هر كس گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مى شود، و هر كس كارِ كسانى را دوست داشته باشد ، در كارشان شریك مى شود»، و سوگند به آن كه محمّد را به حق به پیامبرى بر انگیخت، نیّت من و همراهانم، همان است كه حسین علیه السلام و یارانش بر آن رفته اند. مرا به سوى خانه هاى كوفه ببر.
روایت سوم از اتفاقات روز اربعین
مسارّ الشیعة می نویسد: «در روز بیستم ماه صفر، بازگشت اهل حرمِ سَرور و مولایمان ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام از شام به شهر پیامبر صلى الله علیه و آله است و آن، همان روزى است كه جابر بن عبد اللّه بن حِزام انصارى، صحابى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ـ كه خداى متعال از او خشنود باد ـ براى زیارت قبر ابا عبد اللّه علیه السلام از مدینه به كربلا آمد. او نخستین زائر امام حسین علیه السلام از میان مردم (یعنى از غیر خانواده ایشان) است .»
روایت چهارم از اتفاقات روز اربعین
كفعمى در کتاب المصباح می نویسد: زیارت اربعین (چهلم) را به این خاطر چنین نامیدند كه زمان آن، روز بیستم ماه صفر است كه چهل روز از كشته شدن امام حسین (ع) مى گذرد و همان، روز ورود جابر بن عبد اللّه انصارى، صحابى پیامبر (ص)، از مدینه به كربلا براى زیارت قبر امام حسین (ع) است. او نخستین زائر امام حسین (ع) از میان مردم است... و در این روز، بازگشت اهل بیتِ امام حسین (ع) از شام به مدینه نیز اتفاق افتاده است .