«بسیار مهم است که ریشههای عمیق فقر جهانی شناخته شوند. برخی اوقات سیاستگذاران در مورد فقرا کلیگویی میکنند؛ آنها از عباراتی مانند اینکه فقرا آدمهایی تنبل و با سرمایه انسانی پایین بوده استفاده میکنند. بدون اینکه به ریشه فقر بپردازند و در بطن زندگی فقرا و اقشار آسیبپذیر وارد شوند.» «استر دوفلو» بعد از آنکه امسال جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد، چنین سخن گفت. جملات کوتاه او، برآمده از کارهای عمیقشان بود.
دوفلو به همراه دو اقتصاددان دیگر نوبل امسال را به دلیل کارهای موثرشان در حوزه فقر از آن خود کردند. دوفلو با ۴۶ سال، دومین زن برنده نوبل اقتصاد و جوانترین برنده این جایزه است. او همسر «آبهیجیت بانرجی» است و هر دو در دانشگاه امآیتی تدریس میکنند. «مایکل کریمر»، دیگر برنده نوبل اقتصاد امسال و استاد دانشگاه هاروارد است.
این سه اقتصاددان نه در کتابهای دانشگاهی بلکه در میدان واقعی اقتصاد، زندگی میلیونها نفر از مردم در سراسر جهان را تغییر دادهاند. آنها از طریق مطالعات میدانی و تجربی با استفاده از روش «آزمایشگاهی» و تحلیل «جزء به کل» از یک طرف تغییرات جدی در علم اقتصاد و پژوهشهای اقتصادی ایجاد کردهاند و از طرف دیگر، در جهت دهی سیاستهای اقتصادی به خصوص در حوزه اقتصاد خرد، اقتصاد خانوار، اقتصاد آموزش و اقتصاد تحصیل موثر بودهاند.
راه نجات ۷۰۰ میلیون فقیر
«بهترین راه برای طراحی اقداماتی برای کاهش فقر جهانی چیست؟ سه اقتصاددان نوبلیست با استفاده از تحقیقات نوآورانه بر اساس تجربیات میدانی پاسخ این سوال را پیدا کردهاند، سوالی که برای انسانیت حیاتی است.» آکادمی نوبل در مطلبی که در توضیح کارهای این اقتصاددانها منتشر کرده، چنین نوشتهاست.
بر اساس این گزارش، طی دو دهه گذشته، استانداردهای زندگی مردم تقریبا در همه جهان بهبود یافتهاست. رفاه اقتصادی (بر اساس تولید ناخالص داخلی سرانه) در فقیرترین کشورها طی سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۸ دو برابر شده است.
نرخ مرگومیر کودکان از ۱۹۹۵، نصف شده و سهم مشارکت کودکان در مدرسه نیز از ۵۶ به ۸۰ درصد افزایش یافتهاست.
بر خلاف این پیشرفتها، چالشهای غولآسایی هنوز باقی ماندهاند. هنوز بیش از ۷۰۰ میلیون نفر با درآمد بسیار پایین زندگی میکنند. هنوز سالانه ۵ میلیون کودک پیش از آنکه به سن ۵ سالگی برسند، میمیرند؛ آن هم به خاطر بیماریهایی که به سادگی و ارزانی قابل پیشگیری و درمان است. هنوز نیمی از بچههای جهان مرسه را بدون سواد ابتدایی و مهارتهای عددی، ترک میکنند.
بر همین اساس، آکادمی نوبل مینویسد:«برای مبارزه با فقر جهانی ما باید موثرترین روشهای عمل را شناسایی کنیم. این اقتصاددانها نشان دادهاند که مساله فقر جهانی از طریق خرد کردن آن به تعدادی از سوالات کوچکتر اما ارزشمندتر در سطح فردی و گروهی، قابل حل است.»
آنها سپس با استفاده از آزمایشهای میدانی به هر کدام از این سوالات پاسخ میدهند. در ۲۰ سال، این رویکرد شکل تحقیقات حوزه اقتصاد توسعه را متحول کرده است. این رویکرد در حال حاضر جریان ثابتی از نتایج واقعی را ارائه میدهد و به کاهش مشکلات فقر جهانی کمک میکند.
تفاوتهای زیادی بین آگاهی از بهرهوری بین کشورهای فقیر و ثروتمند وجود دارد. با این حال، همانطرو که آبهیجیت بانجری و استر دوفلو یادآور شدهاند، مسئله تفاوت بهرهوری تنها بین کشورهای فقیر و ثروتمند نیست، بلکه حتی در میان کشورهای فقیر نیز تفاوتهای جدی دارد.
برخی از افراد یا شرکتها از آخرین تکنولوژیها استفاده میکنند، در حالیکه دیگران با تولید کالا و خدمات یکسان، شیوههای منسوخ شده تولید را به کار میگیرند. در نتیجه میزان پایین بهرهوری به دلیل عقب ماندن افراد و شرکتها از تغییرات روز است. آیا این مشکل به دلیل بی اعتباری و سیاستهای ضعیف است؟ یا نشان میدهد که مردم در تصمیم گیری برای سرمایهگذاریهای منطقی مشکل دارند؟
نمونهای از مطالعات اقتصادی نوبلیستها
یکی از مطالعات این اقتصاددانها، مطالعه درمورد مشکلات آموزشی دانشآموزان بوده است. آنها به دنبال پاسخ به این سوال رفته که چه مداخلاتی بازدهی تحصیلی را با کمترین هزینه بالا میبرد؟ در کشورهایی با درآمد پایین، کتابهای درسی کمیاب هستند و بچهها معمولا با گرسنگی به مدرسه میروند. آیا بازدهی تحصیلی دانشآموزان در صورت دسترسی به کتابهای درسی بیشتر بهبود مییابد؟ و یا آیا دادن وعده غذایی رایگان به بچهها موثرتر است؟
در میانه دهه ۹۰، مایکل کرمر و همکارانش تصمیم گرفتند که بخشی از تحقیقاتشان را از دانشگاههای شمال امریکا به مناطق روستایی غرب کنیا منتقل کنند تا پاسخ این سوالات را پیدا کنند.
آن ها چندین آزمایش میدانی را با استفاده از یک سازمان مردمنهاد انجام دادند. کرمر و همکارانش برای این مطالعه چندین مدرسه را که نیاز به حمایت داشتند انتخاب و آنها را به دو گروه تقسیم کردند. به دانشآموزان یک گروه از مدارس کتابهای درسی بیشتر دادند و به دانشآموزان گروهی دیگر، وعده غذایی رایگان دادند.
این آزمایشها نشان داد که نه کتابهای بیشتر و نه غذای رایگان تفاوتی در بازدهی یادگیری دارد. اگر کتابهای درسی تاثیری هم داشتند، تنها روی بهترین دانشآموزان بود.
مطالعات بعدی نشان داد که مشکلات ابتدایی آموزشی در بسیاری از کشورهای کمدرآمد به دلیل فقدان منابع نیست. بلکه بزرگترین مشکل این است که نحوه آموزش با نیازهای دانشآموزان سازگار نیست.
آنها مطالعات دیگری در هندوستان و کنیا انجام دادند و اثبات کردند که با تحول در شیوههای آموزش، بحران یادگیری حل میشود. این مطالعه آنها در حوزه «تحصیل درمانی» منجر به بهبود زندگی حدود ۵ میلیون کودک هندی شدهاست.
مثال دیگری از کارهای تجربی آنها روی نتیجه یارانههایی بوده که در حوزه سلامت در اقتصاد بسیاری از کشورها مورد مطالعه قرار گرفته است. در مطالعهای آنها نشان دادهاند که نوعی آنتیبیوتیک را ۷۵ درصد از والدین زمانی که رایگان باشد، به فرزندانشان میدهند اما اگر کمتر از یک دلار قیمت داشته باشد، تنها ۱۸ درصد از پدر و مادرها برای بچههایشان هزینه این دارو را میپردازند.
مطالعات تکمیلی آنها نشان داده است که همهچیز تنها مربوط به حساسیت خانوادهها نسبت به قیمتها نمیشود بلکه به کیفیت خدمات نیز بستگی بالایی دارد. برای مثال، در مناطق فقیر کلینیکهای سیاری برای واکسیناسیون کودکان وجود دارد اما کارمندان این کلینیکها اغلب سر کار خود حاضر نمیشوند.