امید عزیزیان: چند روزی از امضای سند صلح بین ایالت متحده و طالبان میگذرد، گرچه در همین زمان اندک نیروهای نظامی آمریکا مواضع طالبان را در افغانستان مورد حمله قرار دادند و سریعا بخشهای از مفاد صلح فی مابین را نقض گرفت اما احتمالا امضای این سند بیش از آنکه با هدف پایان دادن قریب به دو دهه جنگ داخلی افغانستان و خروج نیروهای آمریکایی باشد اهداف دیگری را از سوی کاخ سفید دنبال میکند که در آیندهای نه چندان دور خود را نمایان میکند.
بر همین اساس استدلال نوشتار حاضر این است که نه نیروهای طالبان به سند صلح اخیر پایبند هستند و نه واشنگتن به چنین مفادی تن خواهد داد. لذا توافق صلح در اساس احتمالا دارای اهداف و توافق پشت پردهای است و یا ترامپ با اهداف انتخاباتی به توافقی از پیش شکست خورده ورود کرده است.
بستر دموکراسی ستیز در جامعه سنتی افغانستان
از ابتدای حمله آمریکا و متحدانش در ناتو مشخص بود که فروپاشی نظام سیاسی حاکم بر افغانستان به جنگ داخلی ختم خواهد شد و با توجه به بافت عمدتا توده ای حاکم بر جامعه افغان هیچ گونه مکانیسمی حتی در بلند مدت نمیتواند به یک همگرایی بین گروههای متنوع افغان جهت ایجاد یک نظام سیاسی پساطالبانی منجر شود. بافت سنتی جامعه افغانی که با سرکوب شدید از زمان به قدرت رسیدن طالبان تا فروپاشی آن در سال ۲۰۰۱ توسط آمریکا، مواجه بود و پس از آن جنگ داخلی گرفتار آمد، چنان از درون فروپاشیده بود که نمی توانست حول محور دموکراسی تحمیلی گرد هم آید و در تمام سالهای پس از فروپاشی طالبان این کشور درگیر جنگ داخلی نه مابین صرفا بازیگران قدرت طلب بلکه بین تودههای مردم هویت خواه نیز بوده است.
در واقع، جامعه تودهای افغانستان پتانسیل لازم جهت همراهی با نیروهای دموکراسی ستیز را داراست و این مساله کار رهبران گروهای افغانی را برای هر گونه چرخش سیاسی از مواضع پیشین که در بین جامعه غیرمدنی افغان رسوخ پیدا کرده، شدیدا سخت کرده است.
بذرهای رادیکالیسم طالبانی در سرزمین افغانستان و خشونت نهادینه شده
نخبگان سیاسی افغان چه آنها که در قالب نظام سیاسی فعلی رقابت میکنند و چه اپوزیسیون غیرقانونی به بلوغی از سیاست نرسیدهاند که قواعد دموکراسی را بپذیرند. پذیرش بازی سیاست در چارچوب مدرن از سوی بازیگران نیازمند هم رشد و توسعه جامعه مدنی و هم ترجیح منافع ملی بر منافع گروهی و فردی از سوی بازیگران موثر میباشد که در جامعه توده ای افغان راه درازی در پیش دارد و چنان از هم گسیخته و پراکنده است که توانایی محدودسازی رفتارهای فرا قانونی حکمرانان را ندارد و هر گونه اختلاف بین نخبگان به اختلاف تودهها نیز منجر میشود.
تودههای غیرمتشکل که اتفاقا در تفکر طالبانیسم در بین آنها پس از فروپاشی طالبان نه تنها کمرنگ نشده بلکه به دلیل ناکارآمدی نظام سیاسی جایگزین و عدم آموزش تودهها حول محور ارزشهای دموکراتیک و همچنین جنگ دائمی داخلی در تمام این سالها شدت نیز یافته است و امروز آنچه طالبان در دوره صدارت خود بر افغانستان و پس از آن کاشته است به بخشی از هویت جداییناپذیر تعداد کثیری از مردمان جامعه سنتی افغان بدل شده است که در قالب سند صلح نمیتوان آنها را وادار به عقبنشینی از افکار خشونتطلبانه مذهبی کرد ولو اینکه رهبرانشان به این سند تن داده باشند.
بدنه طالبان و صلحی غیرقابل قبول
پس از فروپاشی طالبان در مقام دولت رسمی اکم بر کابل، افغانها با خلاء یک شخصیت کاریزما مواجه بودند که بتواند یک همگرایی بین جامعه متنوع افغانی ایجاد کند. آمریکاییها به خوبی میدانند حمله ناتو به افغانستان صرفا به فروپاشی نظام سیاسی این کشور منجر شد و ناتو اساسا نهادی نظامی است نه فرهنگی، لذا با فروپاشی نظام حاکم رشته های فرهنگی به جا مانده از گذشته در بین تودههای افغان در تمام سالهای پس از جنگ جزء در بین بخش کوچک شهری افغانها، از بین نرفته بلکه با توجه به لشکرکشی و کشتار افغانها توسط ناتو و جنگجویان طالبان به شدت رادیکال تر نیز شده است.
در همه این سالها هر گاه در ایالتی حضور ناتو کمرنگ بود یا نیروهای نظامی افغان توانایی کنترل اوضاع را نداشتند شاهد حملات انتحاری از سوی نیروهای محلی افغان بودیم که معمولا پس از مدتی طالبان حملات را بر عهده میگرفت یعنی نیروهای دست به عملیات انتحاری میزدند که بیش از آنکه عضویت رسمی در تشکیلات طالبان داشته باشند به صورت خودجوش و تحت تاثیر ایدئولوژی طالبانیسم وارد پیکار می شدند. لذا رهبران طالبان نمیتوانند با چرخشی معنا دار پیروان ایدئولوژیک خود را وادار کنند که در قالب سندی مواضع خود را کنار بگذارند. لذا حتی در صورت تن دادن رهبران مطرح طالبان به توافق صلح، احتمال ظهور رهبرانی به مراتب رادیکالتر از میان بدنه طرفداران سرسختشان وجود دارد.
کلاف سردرگم مذاکرات بین الافغانی
علاوه بر همه اینها توافق صلح فعلی بین آمریکا و طالبان است در این میان نظام سیاسی متزلزل حاکم فعلی نیز در فرایند صلح کنار گذاشته شده است. معلوم نیست نظام فعلی افغانستان که مبتنی بر آرای مردم بوده با چه مکانیسیمی با طالبان روبه رو خواهد شد و آیا اساسا نظام سیاسی فعلی که با اختلافات جدی بازیگران درونی خودش نیز مواجه است توانایی پذیرش خواسته های طالبان را دارد یا شدت یافتن جنگ بین نیروهای نظامی و شبهه نظامیان محتمل به نظر می رسد. ایالات متحده به خوبی میداند که نظام سیاسی فعلی آنچنان قوی و باثبات نیست که با پشتوانه محکم با یک اپوزیسیون قوی که ریشه در هویت بخشی زیادی از افغانها دارد، وارد داد و ستد سیاسی شود. بی تردید رهبران طالبان در هر گونه مذاکره با هیات حاکمه افغانستان باید بدنه به شدت رادیکال خود را نیز در نظر داشته باشند. لذا هر گونه توافق پشت پرده بین رهبران طالبان و بازیگران سیاسی فعلی بدون در نظر گرفتن تودههای مردم به شکست مواجه خواهد شد و معادلات داخلی افغانستان را از شرایط فعلی پیچیده تر خواهد کرد.