پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : امروز سیزدهم است، صبح برخاستم. هوا آفتاب بود، اما باد مثل هر روز در کمال سختی و تندی میآمد. سوار شده رفتیم دوشانتپه، خیابان سبز شده بود، نهایت صفا را داشت، جمعیت زیاد هم از مرد و زن به قدر ده هزار نفر بودند و میرفتند دوشانتپه. رفتیم بالای کوه، نهار خوردیم، امینحضور و سایر پیشخدمتها اغلب بودند، باد هم در کمال سختی و تندی میآمد، طوری که روی آن ماهتابی که به پایین نگاه میکرد، نمیشد از شدت باد ایستاد، آدم را بلند کرده، میانداخت پایین، سه چهار نفر مرا نگاه داشته بودند، پایین را تماشا میکردیم، دستههایی که باید میزدند و میخواندند به اختلاف آمدند و رفتند. خیلی جمعیت توی باغ و صحرا بود در این بینها هم دو سه پاکت کهنه امینالسلطان که پیش من مانده بود خواندیم و جواب دادیم بعد سه ساعت به غروب مانده سوار شده آمدیم خانه مخبرالدوله، خود مخبرالدوله، برادر و پسرهایش بودند قدری گردش کرده نشستیم و صحبت کردیم، امینالسلطان آمد، بعد رفتیم اندرون دختر ولیعهد که زنِ پسر مخبرالدوله است قدری هم آنجا ایستاده آمدیم بیرون، پیاده رفتیم لالهزار، امینالسلطان، امینحضور، حکیمالممالک، امینالسلطنه، اغلب پیشخدمتها بودند، وارد لالهزار که شدیم دیدیم اینجا پر است از زن به قدر سه هزار زن جمع شده بودند دور ما را گرفته بودند، زن خوشگل بود، پیر بود، گدا بود، دختر بود، همهجوری بودند، دخترهای خوشگل آمده بودند که ما ببینیم بپسندیم، نگذاشتند، امینالسلطان هم خجالت میکشید و سرش پایین بود... از عقبها هم دایره میزدند و میخواندند و کیل میزدند همینطور ما را آوردند تا در پایین از آنجا سوار شده آمدیم منزل. عزیزالسلطان [ملیجک دوم برادرزاده امیناقدس]، امیناقدس [همسر ناصرالدینشاه] هم امروز رفته بودند علیآباد ده امیناقدس. عمه شورینی، دختر فتحعلیشاه مادر حسامالملک، که جنبه درویشی و عرفان داشت اغلب هم به کربلا میرفت این اوقات که به عتبات رفته بود خبر آوردند که در سن هفتاد و چهار سالگی مرده است.