پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح شرفیاب شدم. گزارش طرز اداره محصلین در خارج کشور را که قبلا تقدیم کرده بودم، شاهنشاه به من مرحمت کردند. من فکر کرده بودم سابقا در کیش فرموده بودند که این کار را بنیاد پهلوی بکند، چون آنها بودجه زیادی دارند. من دیگر خجالت کشیدم عرض کنم، این کار بسیار بزرگی است، به علاوه دلسوزی میخواهد. با ادای تکلیف کار از پیش نمیرود. بعد که مرخص شدم فکر کردم علت این امریه شاهنشاه چیست؟ یکی از دو دلیل [زیر را] ممکن است داشته باشد: یکی اینکه اگر چنین دستگاهی من به وجود بیاورم که با چهل هزار دانشجوی ایرانی در خارج رابطه مستقیم برقرار کند، دولت وحشتزده میشود؛ دیگر اینکه اصولا چون رئیس دولت و رئیس مجلس سنا، شریفامامی، که ضمنا رئیس بنیاد پهلوی هم هست، هردو فراماسون هستند، شاهنشاه فکر فرمودند بهتر با هم کنار میآیند. حالا چه جور دانشجویی از آب درآید و به کجا سرسپرده شود، خدا میکند...
اوامری در خصوص حزب مردم فرمودند که «به دکتر کنی دبیرکل بگو تشکیلات خود را گسترش دهد و جوانهای تازه بیاورد.» عرض کردم: «چشم، ولی تا اجازه حرف زدن و انتقاد کردن نداشته باشند، فایده ندارد.» فرمودند: «منظور من هم همین است، زیرا اگر این دریچه اطمینان را باز نکنیم، حرفها از حلقوم گریلاها و جنگلیها و آدمکشها درمیآید.» عرض کردم: «کاملا صحیح است، ولی چندین دفعه تصمیم اتخاذ فرمودهاید و باز دریچه را بستهاید! مگر همین زمستان گذشته نبود که برای دو کلمه حرف که این بدبختها در مجلس در مورد بودجه زدند، تلگراف صریح فرمودید که به آنها ابلاغ کنند "همان معامله با شما خواهد شد که با کمونیستهای غیرقانونی میشود."» فرمودند: «آخر مزخرف گفته بودند.» عرض کردم: «به هر صورت این است، باید مزخرفگویی را هم تحمل کرد و الا کار حزب اقلیت هرگز به سامان نمیرسد.» دیگر چیزی نفرمودند. فرمودند: «حالا شما این اوامر را به دکتر کنی بگویید.»
بعد فرمودند: «خیلی فکر کردهام مشاورینی برای کارهای مختلف برای خودم تشکیل شود.» عرض کردم: «از روزی که وزیر دربار شدهام به شهادت خود اعلیحضرت همایونی لااقل ده دفعه این پیشنهاد را کردهام. چون با این وضعی که شاهنشاه دارید و اوامرتان بلافاصله اجرا میشود، لااقل قبل از صدور اوامر، خصوصا در امور اقتصادی و اجتماعی، کارها باید مطالعه مختصری توسط اهل فن بشود.» فرمودند: «پس دولت من و سازمان برنامه چه صیغهایست؟ این دولت در دولت میشود.» عرض کردم: «آخر وزرا مستقیما از شاهنشاه دستور میگیرند، بعد هم که دستور اجرا میفرمایند، دیگر فلک جلودار آنها نمیشود. این است که در دستگاه دولت هم ازهمگسیختگی عجیبی موجود است. به هر حال یک عامل همآهنگکننده لازم است، که باید در دفتر مخصوص شاهنشاه تشکیل شود.» فرمودند: «باز هم به عقیده سابق خودم فکر میکنم لازم نیست.» فرمودند: «مگر این همه پیشرفتهای بزرگ کردهایم، کسی به ما مشورت داده است؟» عرض کردم: «خیر، درست است که اعلیحضرت همایونی درست میبینند و درست میسنجند و درست اوامر صادر میفرمایند، ولی طبیعت کار امروز دنیا یک طبیعت فنی است. یک نفر محال است بتواند همه جهات کارها را ببیند. مگر در کاخ سفید مشاور برای نیکسون در هر امری نیست؟» دیگر چیزی نفرمودند.