مقدمه:[1]
در سالهای اخیر، کارشناسان و پژوهشگران مطالعات قومی و امنیتی در کنار دلسوزان کشور، همواره نسبت به تحرکات برخی از کشورهای همسایه -خاصّه دولتهای آنکارا و باکو- و کشورهای فرامنطقهای مانند آمریکا، اسرائیل و عربستان در زمینۀ ایجاد تنشهای قومیتی در مناطق غربی و شمالغربی ایران هشدار دادهاند. شوربختانه اغلب این هشدارها نادیده گرفته میشود و بسیاری از افراد و نهادهای ذیربط با تکیه بر مفاهیم ایدئولوژیک، حتی بنیانهای تئوریک چنین مخاطراتی در ایران را از ریشه و اساس نادیده میگیرند. برخی نیز این هشدارها را صرفاً توهم جریانهای ناسیونالیست ایرانی میدانند که نه تنها نباید جدی گرفته شوند، بلکه باید با آنها برخورد نیز صورت بگیرد! اما از آنجاییکه بنا بر ضربالمثل مشهور «مرغ همسایه غاز است» اگر یک فرد خارجی این هشدارها را بدهد، به نظر میرسد که متولیان امر، آن را جدیتر میگیرند، توجه به محتوای تولید شده توسط ناظران خارجی دارای اهمیت بیشتری میشود! به همین خاطر، نگارندۀ این سطور، تصمیم به ترجمۀ مقالۀ اخیر «الدار مامدوف»، مشاور سیاسی کمیتۀ روابط خارجۀ پارلمان اروپا (EP) و مسئول روابط بین پارلمانی اروپا با کشورهای خاورمیانه -که در تارنمای «رسپانسیبل استیتکراف»[2] منتشر شده- گرفت. از نکات جالب این مقاله میتوان به اذعان نویسنده به واهی بودنِ ادعای «حمایت ایران از ارامنه در مناقشۀ قرهباغ» اشاره کرد. ادعای دروغینی که مامدوف، طرح و تبلیغ آن را حاصل تلاش جریانهای جنگطلب و ضد ایرانی برای تحریک ایرانیان آذری به تقابل با دولت مرکزی خود میداند. این موضع نویسنده، از این منظر قابل توجه است که شوربختانه برخی از نخبگان سیاسی ایران در سالهای اخیر در مواضعی کاملاً در تضاد با منافع ملی کشور، مدعی حمایت ایران از ارامنه در مناقشۀ قرهباغ شدهاند! مورد مهم دیگر مقالۀ مامدوف، اشارات او به تلاشِ کشورهایی همچون اسرائیل، آمریکا، ترکیه و افرادی مانند «برندا شافر» و «مایک دوان» از عوامل اسرائیلی مروج ایدئولوژی الحاقگرایی و پانترکیسم، برای ایجاد تنشهای قومیتی در ایران، خاصّه در آذربایجان اشاره کرد؛ موضوعی که سالهاست پژوهشگران ایرانی به روشنگرایی در این زمینه پرداختهاند، اما آنچنان که باید، جدی گرفته نشده است. همچنین اذعان نویسندۀ اروپایی مقاله به یکپارچگی و وحدت ملت ایران که تمام اقوام در آن به صورت یک ملت واحده در یکدیگر ادغام شدهاند نیز قابل تامل است؛ در حالیکه شوربختانه در داخل کشور، بسیاری از نخبگان سیاسی و رسانهای مدام بر کثرت و تفاوتهای قومیتی و حتی نژادی در ایران تاکید میکنند! الدار مامدوف حتی تاکید کرده که در ایران اساساً زمینههای خشونت قومیتی عمیق نیز وجود ندارد و آنهایی که برای ضربه زدن به ایران روی این امر سرمایهگذاری کردهاند راه به جایی نخواهند برد. در تایید این مهم به رویکرد مشابه مردم شهرهای گوناگون آذربایجان از جمله تبریز و اردبیل و ارومیه با رویکرد مردم سایر شهرهای ایران مانند شیراز و اصفهان و بهبهان نسبت به مسائل کشور اشاره کرده است. البته که سخنانی از این دست نباید ما را دچار این سادهانگاری کند که تحریکات دشمنان کشور در امر ترویج قومیتگرایی در ایران را نادیده بگیریم.
در ادامه، ترجمۀ متن مقالۀ مزبور با این توضیح که عبارات داخل گیومه، در متن نویسندۀ اصلی وجود ندارد و مترجم به جهت روشنتر شدن موضوع، آنها را آورده است، ارائه میشود. همچنین مواردی که نیاز به توضیح داشته در انتهای متن در پاورقی آمده است:
«در حالیکه ایران با مجموعهای از اتفاقات گوناگون مواجه شده که برخی از آنها ویژگیهای تبدیل شدن به یک وضعیت غیرعادی را دارد و در عین حال، اشکال سنتی فشار مضاعف [تحریمها] نیز بر ایران ادامه دارد؛ اقداماتی خرابکارانه و بیشرمانه مانند تلاش برای ترویج نزاع قومیتی در این کشور نیز به چشم میخورد. این تلاشها با آغاز تنش اخیر [در منطقۀ طاووش] میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان -همسایگان شمالی ایران که طی چندین دهه در منطقۀ ناگورنو-قرهباغ درگیر بودهاند- شکل تازهای یافت. در حالکه بیثبات کردن مرزهای شمالی ایران به تنهایی ایران را درگیر مشکل چند دههای ناامنی در این منطقه کرده، تهران باید عامل وجود دو جامعۀ آذری و ارمنی در داخل ایران را نیز مورد توجه قرار دهد. خاصّه آنکه یکی از این دو -آذریها- بنا بر برخی آمار، حدود یکچهارم جمعیت ایران را تشکیل میدهند. بهگونهای که حتی میتوان گفت آذریهای ساکن ایران از جمعیت آذریهای جمهوری آذربایجان نیز بیشتر است.
برخی از نهادهای نظامی-امنیتی در اسرائیل و آمریکا با الهام از ایدۀ «بالکانیزاسیون»[3] تلاش میکنند که آذریها را با طرح این ادعا که دولت ایران در مناقشۀ قرهباغ حامی ارامنه است- علیه دولت مرکزی در تهران به آشوبگری تحریک کنند. جای تعجب نیست که اندیشکدۀ آمریکایی «بنیاد دفاع از دمکراسیها» در آمریکا (FDD)[4]، که حامی و مجری اصلی طرح «فشار حداکثری بر ایران» است، در راه دستیابی به هدف اشاره شده (تجزیۀ ایران) پیشگام است. «مایک دوران» از اندیشکده راستگرای «هادسون» یکی دیگر از سیاستمداران جنگطلب ضد ایران، با شور و شوق به بزرگنمایی از اعتراض آذریها پرداخت و آنها را عاملان «ضربۀ بزرگ نهایی» به ایران برای نابودی این کشور دانست. «برندا شفر» مشاور ارشد FDD در زمینۀ انرژی نیز، هفتۀ گذشته متنی را منتشر کرد که در آن ادعا کرده بود معترضان آذری در ایران، علیه سیاستهای حمایتی ایران از ارمنستان [در مناقشۀ قرهباغ] به خیابانها خواهند آمد و این موضوع را در کنار سایر منابع نارضایتی، دستمایهای برای شورش سراسری در ایران تبدیل خواهند کرد و این کشور را رسماً به «نقطۀ جوش» بحران تبدیل میکند.
شفر که سابقۀ درازی در زمینۀ سیاسی کردن موضوع قومیت در ایران دارد، صراحتاً از وزیر امور خارجۀ ایالات متحده -مایک پومپئو- درخواست کرد که دولت آمریکا در راستای تحقق «استراتژی فشار حداکثری علیه ایران»[5] از گروههای قومیتی در ایران به طور رسمی حمایت کند. وی در سال 2002 نیز کتابی را منتشر کرد که در آن با رویکردی سادهلوحانه، آذریها را اقلیت قومی تحت «ستم فارس» به تصویر کشید! شفر که نه به تُرکی آذری و نه به فارسی، نمیتواند سخن بگوید و هرگز در ایران کار میدانی انجام نداده است، طی سالهای طولانی با دریافت بودجهای کلان از شرکت نفتی دولتی جمهوری آذربایجان، تلاش کرده در نشریات مهمی مانند «نیویورک تایمز» و «واشنگتن پُست» به افشاگری [علیه ایران] بپردازد، اما در این کار هرگز به موفقیت چشمگیری دست نیافته است.
این امر که چرا شفر سعی میکند دیدگاه کاملاً تحریفشدهای از نگرش ایرانیان آذری به رویکرد دولت ایران در مناقشۀ قرهباغ ارائه دهد، به این دلیل است که در جریان درگیری اخیر [باکو-ایروان در منطقۀ طاووش] صرفاً تعداد انگشتشماری از مردم در برخی از شهرهای ایران شعار «قرهباغ مال ماست و مال ما نیز خواهد ماند»[6] سر دادند. چه آنکه همین تعداد انگشتشمار نیز بلافاصله با ورود نیروهای امنیتی به مساله، به نمایش خود پایان دادند. سید کاظم موسوی -نمایندۀ اردبیل در پارلمان ایران (مجلس شورای اسلامی)، طی بیانیهای که صراحتاً در تقابل با ارامنه بود، قرهباغ را متعلق به سرزمین اسلام دانست اما امام جمعۀ تبریز بدون سرزنش مستقیم ارمنستان، صرفاً طرفین را به مذاکره دعوت کرد و ادامۀ تنش را به نفع رژیم اسرائیل دانست.
در واقع اینها نشان میدهد که ادعای وجود جمعیت بزرگ معترض در ایرانیان آذری که توسط جنگطلبان ادعا و پیشبینی شده بود، به هیچ وجه به واقعیت نزدیک هم نشد! در گزارشی که بیبیسی منتشر کرد نیز نشان داده شد که همین اعتراضات انگشتشماری هم که در تبریز رُخ داده بود، درست به مانند اعتراضاتی که در سایر شهرهای ایران مانند اصفهان، شیراز و بهبهان انجام شد، بر موضوعات ملی مانند مشکلات اقتصادی، توافق ایران و چین، صدور حکم اعدام برای سه جوان معترض ایرانی -که در نهایت حکم متوقف شد- متمرکز بوده است. این امر حاکی از آن است که روایت «جداییخواهی آذریها» که توسط جنگطلبان تبلیغ میشود، هرگز محلی از اعراب ندارد و در واقع آذربایجان منطقهای کاملاً ادغام شده در ایران، درست به مانند سایر مناطق این کشور است.
سالهاست که جریانهای جنگطلب تلاش میکنند تا افکار آذریها را به سمت این نگرش سوق دهند که دولت ایران همواره متحد ارمنستان بوده است. این در حالی است که شواهد دقایقاً برعکس ادعا و تلاش آنها است؛ به طوریکه روابط تهران-باکو در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی به طور پیوسته گسترش پیدا کرده و چندین ملاقات سازنده بین او و همتایش در جمهوری آذربایجان -الهام علیاف- انجام شده است. سال گذشته نیز محمد جواد ظریف -وزیر امور خارجۀ ایران- اعلام کرد که جمهوری آذربایجان از جمله کشورهایی است که روابط ایران با آن همواره با بهبود و گسترش چشمگیر همراه بوده است. عباس موسوی -سخنگوی وزرات خارجۀ ایران- نیز در آخرین اظهارات رسمی ایران [در مورد مناقشۀ اخیر باکو-ایروان در طاووش] یک بار دیگر بر حمایت تهران از تمامیت ارضی و حاکمیت طرفین درگیری تاکید و آنها را به حل مسالمتآمیز اختلافات با میانجیگری ایران دعوت کرد. در هر حال ایران بر خلاف ترکیه،[7] هیچ دلیلی برای حمایت بیقید و شرط از دولت باکو ندارد.
چراکه با ارمنستان روابط مناسبی دارد و از سویی، جمهوری آذربایجان با برقرهری روابط گستردۀ نظامی-امنیتی با اسرائیل و همچنین وجود سیاستهای حمایتی دولت باکو از جنبش «الحاقگرایی»[8]، سبب شکلگیری یک بیاعتمادی منطقی در اذهان ایرانیان نسبت به جمهوری آذربایجان شده است. سفر بنیامین نتانیاهو -نخست وزیر اسرائیل- در سال 2016 به باکو و سخنرانی وزیر دارایی جمهوری آذربایجان در سال 2020 در کنفرانس «آیپک»[9] نمونههای دمدستی و آشکار روابط سطح بالا و عمیق باکو-تلآویو است که مقامات باکو همواره به آن ابراز تفاخر نیز کردهاند.[10] با این وجود، تهران همواره تصمیم داشته که موارد تحریکآمیز [از سوی دولت باکو] را نادیده گرفته و صرفاً به ظرفیتهای همکاری عملگرایانه تمرکز کند. چرا که ایران مشکلات بزرگ و اصلی خود در منطقه را در خاورمیانه و خلیج فارس میبیند. البته این بدین معنا نیست که ایران حمایت بیش از حدی از جمهوری آذربایجان در تقابل با ارامنه داشته باشد؛ چراکه پیروزی یکسویۀ باکو منجر به تقویت حضور و نفوذ مخرب اسرائیل و ترکیه در منطقه میشود که این امر به نوبۀ خود میتواند سبب افزایش و تقویت جنبش الحاقگرایی [پانترکیسم یا پانتورانیسم] در اطراف ایران شود.
بنابراین، ایران ضرورتاً مجبور است که در شرایط فعلی، از وضع موجود استقبال بیشتری کند که این امر دولت باکو را راضی نمیکند. اما ناگفته پیداست که ایران نمیتواند و نباید علیه منافع ملی خود عمل کند! در نتیجه روابطش با دولت باکو را به شکل متوازنی دنبال میکند و طرفین نیز این را تا حدود زیادی پذیرفتهاند. بزرگنمایی و تحریک مسالۀ قومیتگرایی آذری در ایران [از سوی دولت باکو] میتواند این توازن را بر هم زند و ایران را به سمت اتحاد با ارامنه سوق دهد.
بنابراین جمهوری آذربایجان باید هشیار باشد و اجازه ندهد خودش یا سایر بازیگران منطقهای با استفاده از محیط سرزمینی آن، برنامههای ضد ایرانی را در منطقه جلو ببرند. ضمن اینکه ایران نیز شدیداً نسبت به هرگونه تحرکی که در راستای بالکانیزاسیون منطقه باشد واکنش قاطعی نشان خواهد داد. علاوه بر تمامی اینها، بر خلاف آنچه موسساتی نظیر FDD ادعا میکنند که میتوانند با ترویج تنشهای قومیتی، ایران را دچار بحران کنند، در ایران زمینههای خشونت قومیتی عمیق وجود ندارد و به نفع تمام بازیگران منطقه است که وضعیت و ثبات کنونی آن همچنان نیز به شکل پایدار ادامه داشته باشد.»
رضا کدخدازاده؛ کارشناس ارشد علوم سیاسی و پژوهشگر مطالعات قومی [11]
[2]- اصل مقاله: https://responsiblestatecraft.org/2020/07/22/how-fdd-is-promoting-ethnic-strife-in-iran/
[3]- بالکانیزاسیون (Balkanization) اصطلاحی است که مراد از آن، تجزیه شدن یک کشورِ دارای تنوع قومیتی به چندین کشور بر اساس مولفۀ قومیت هر یک از آنهاست. وجه تسمیه این اصطلاح به وقایع خونین اوایل قرن بیستم در بالکان بازمیگردد که طی نزاعهای دهشتناک میان گروههای قومی متعدد، خون میلیونها انسان بیگناه ریخته شد تا خواستۀ قدرتهای بزرگ آن دوران -تجزیۀ بالکان- محقق شود. این اصطلاح در چند سال اخیر توسط بسیاری از ناظران سیاسی به عنوان سیاست غرب در مورد خاورمیانه بازنمایی شده است.
[4] - FDD «بنیاد دفاع از دمکراسیها» Foundation for Defense of Democracies)) یک اندیشکدۀ مستقر در واشنگتن ایالات متحدۀ آمریکا است که بر مسائل امنیتی تمرکز دارد و به نومحافظهکاری و جنگطلبی مشهور است.
[5] - استراتژی Maximum Pressure strategy که از سیاستهای ترامپ در سالهای اخیر بوده است.
[6] - قرهباغ بیزیمدی بیزیم اولاجاخ.
[7] - حمایت ترکیه از جمهوری آذربایجان در مناقشۀ ناگورنو-قرهباغ -که مبتنی بر ایدئولوژی نژادگرایانۀ پانتورانیسم است- تنها باعث پیچیدهتر شدن مناقشه و در واقع غیرسازنده بوده است. ضمن اینکه این حمایت، همواره کلامی و در راستای منافع آنکارا بوده؛ چنانچه سالها پیش «تورگوت اوزال» در اظهار نظری عجیب -که در همان اثنای جنگ قرهباغ در روزنامۀ ملیت - منتشر شد- در پاسخ به این سوال که «چرا ترکیه به آذربایجانیها در قفقاز کمکی نمیکند»، گفت: «آذربایجانیها شیعه هستند و ما سنّی. آن ها به ایران نزدیکتر هستند تا ما»!
[8]- الحاقگرایی (Irredentism) جنبشی سیاسی و معمولاً خشونتطلبانه است که بر مبنای اندیشۀ نژادی، قومیتی، مذهبی و زبانی خواستار پیوستن چند سرزمین کوچک به یک سرزمین واحد است. ایدئولوژی پانترکیسم یا پانتورانیسم که در مورد آذربایجان وجود دارد، با طرح ادبیات ضد ایرانی مانند «آذربایجان شمالی و جنوبی» به دنبال تجزیۀ آذربایجان از ایران و تشکیل «آذربایجان بزرگ» -متشکل از آذربایجان ایران (جنوبی) با جمهوری آذربایجان (شمالی)- است. ناگفته پیداست که اینگونه طرحها هیچگونه مبنای جغرافیایی، تاریخی و هویتی ندارد و درست به مانند سرزمین توران افسانه و توهمی بیش نیست!
[9]- کمیته روابط عمومی آمریکا-اسرائیل با نام مخفف آیپک (American Israel Public Affairs Committee) نام لابی مشهور ضد ایرانی و قدرتمند صهیونیستی در ایالات متحده است که برای تاثیرگذاری بر سیاستهای دولتی و قانونگذاری در آمریکا، سالانه میلیونها دلار هزینه میکند.
[10]- بهترین گزارهای که گستردگی روابط جمهوری آذربایجان با اسرائیل را نشان میدهد، اظهار نظر حیدر علیاف در سال 2012 است که ابراز داشت روابط جمهوری آذربایجان و اسرائیل مانند «کوه یخ»ی میماند که تنها یک دهم آن آشکار است و مابقی پنهان است: (https://wikileaks.org/plusd/cables/09BAKU20_a.html).
[11]- برای ترجمۀ برخی از اصطلاحات و عبارات تخصصی در این مقاله، از راهنمایی آقای دکتر حمیدرضا عزیزی -استادیار علوم سیاسی دانشکدۀ اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی- بهره بردم.
«بنیاد دفاع از دموکراسیها»، اندیشکدهای که حامی حمله نظامی آمریکا به ایران است و توسط یکی از بزرگترین حامیان تبلیغاتی رئیس جمهور دونالد ترامپ تأمین مالی میشود، به عنوان مرکز پیام رسانی برای پروژه بحث برانگیز Iran Disinfo که پول آن از جیب مالیات دهندگان آمریکا تأمین می شود، فعالیت میکرده است. پروژه ای که به آزار و اذیت منتقدان سیاست خارجی ترامپ در خاورمیانه می پرداخت.
باز هم از این مطالب بگذارید.
یک وجب از خاکمون رو به کسی نمیدیم
خاک ناموس ماست
جانم فدای وطن....
خیلی خوبه که شما به این مسایل میپردازین. خداکنه مسئولامونم ببیننن و بخونن و فکر چاره بکنن . بخصوص در مورد تهدیدات این اندیشکده از طرف دو کشور خطرناک برای امنیت ملی مون
فقط برای اینکه بتوانی کامنت را تایید کنی، چیزی اضافه نمی گم