سرویس تاریخ «انتخاب»؛ پیش از ظهر چهارشنبه، پنجم آذرماه ۱۳۵۹، بنا به دعوت شورای سرپرستی زندانها شماری از خبرنگاران از زندان قصر بازدید کردند. در این بازدید دو تن از اعضای شورای سرپرستی زندانها به نامهای شاهعلیزاده و سرحدیزاده درباره مسائل زندان به پرسشهای آنان پاسخ گفتند، سپس خبرنگاران به بازدید از تاسیسات و بندهای زندان پرداختند. یکی از بندهایی مورد بازدید اندرزگاه شماره ۲ بند ویژه زندانیان مواد مخدر، مشهور به بند خلخالی بود - صادق خلخالی در این زمان ریاست دادگاه مبارزه با مواد مخدر را به عهده داشت. روزنامه انقلاب اسلامی، به صاحبامتیازی ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور وقت، روز شنبه ۸ آذر ۱۳۵۹ ضمن گزارشی مفصل از این بازدید، اوضاع بند موسوم به خلخالی را بسیار بد توصیف کرد. خبرنگاران این روزنامه به نقل از افسران شهربانی نوشتند که فقط چند روز از است که این بند در اختیار زندان قصر و ماموران شهربانی قرار گرفته و تا پیش از آن زیر نظر ماموران مبارزه با مواد مخدر قرار داشته است. آنها همچنین این بند را زندانی مستقل برای خود توصیف کردند که کسی کاری به آن نداشت. یکی از زندانیان این بند به آنان گفت که ماشاءالله قصاب زندانیان را شکنجه میکند - ماشاءالله قصاب یکی از افرادی بود که با سوءاستفاده از موقعیت انقلاب خود را به عضویت کمیتهها درآورده بود، او پس از یورش مجاهدین خلق به سفارت آمریکا در ۲۵ بهمن ۵۷، به عنوان مسئول کمیته مستقر در سفارت انتخاب شد، همان زمان شایع شد که او در قبال دریافت مبالغی برخی از اعضای سفارت از جمله سولیوان، سفیر وقت آمریکا، را از ایران خارج کرده است. در ادمه گزارش خبرنگاران روزنامه انقلاب اسلامی از بند خلخالی زندان قصر و سپس پاسخهای خلخالی به این گزارش را به نقل از روزنامههای انقلاب اسلامی و کیهان میخوانید:
این بند از نظر بهداشتی در وضع بسیار بدی بود
پس از وارد شدن به این بند بوی نامطبوعی به مشام میرسید، این بند از نظر بهداشتی در وضع بسیار بدی بود. اکثر زندانیان به شدت ناراحت بودند.
لازم به ذکر است که اکثر زندانیان را زندانیهای مواد مخدر تشکیل میدهد.
یکی از زندانیان به نام ناجی میگفت: «برادر من معتاد بود لیکن وقتی به خانه ریختند مرا پیدا کردند. و وقتی ماموران کمیته گشتند یک کتاب جمعه از احمد شاملو پیدا کردند و بعد مرا به عنوان مجاهد آوردند اینجا و مدت یک هفته است که در بند ویژه مبارزه با مواد مخدر بلاتکلیف هستم. ماموران مرا به شدت هم کتک زدهاند.»
یکی دیگر از رندانیان میگفت: «بدون اینکه دادگاه تشکیل بدهند در ظرف یک ساعت برای مثلا بیش از ۴۰ تن را محاکمه میکنند و همه را به زندانهای طویلالمدت هم محکوم میکنند! چرا اجازه نمیدهند لااقل زندانی از خود دفاع کند؟! مگر یک زندانی از حقوق اولیهاش این نیست که بتواند از خود دفاع کند؟!»
یکی از زندانیان که به نظر بسیار پیر میرسید و به شدت میلرزید و پیدا بود که جای وی زندان نیست بلکه بیمارستان است گریه میکرد و میگفت: «من کشاورز هستم و بدبخت! مرا برای چه به اینجا آوردهاند؟!»
شکرالله طاهری یکی دیگر از زندانیان بند ویژه میگفت: «من در بیمارستان معتادین قم ترک اعتیاد کردم اما بعدا مرا گرفتند و مدت چند ماه در قم زندان بودم بعد آزاد شدم لیکن مجددا ماموران کمیته خلخالی ریختند و مرا گرفتند آوردند اینجا. وی میگفت مرا با شلاق کتک زدهاند.»
مهدی معراجی میگفت: «مرا به اینجا آوردند، من طلافروش بودم و ۲۰۰۰ مثقال طلای مرا هم بردند.»
به دو نفر دیگر برخوردیم که از تاجران بنام اصفهان هستند: یکی به نام حاجی مشکوفه و دیگری از گفتن نام خود خودداری کرد. این دو نفر میگفتند ما را در اصفهان به عنوان کودتاچی و از طرف کمیته مبارزه با مواد مخدر دستگیر کردند و بعد به تهران منتقل کرده و به زندان آقای خلخالی فرستادند. و بعد از ما مجموعا ۳ میلیون تومان تا به حال پول گرفتهاند که ما را اعدام نکنند! این دو تن میگفتند به ما همچنین قول دادهاند که شما را آزاد خواهیم کرد. این دو به شدت میترسیدند و میگفتند تو را به خدا اسم را ننویسید...
گفتنی است که اکثر زندانیان به شدت میترسیدند و این مسئله بسیار قابل تاسف است. گویا اتهام این دو حاجی بازار اصفهان قاچاق چای بوده است نه کودتاچی و نه داشتن مواد مخدر.
یکی دیگر از زندانیان به نام شکرالله طاهری میگفت: «ماموران .......»
یکی دیگر از زندانیان که داروخانهدار بود و از گفتن نام خود به علت ترس خودداری کرد گفت: «مرا به خاطر خروج ارز گرفتهاند و بعد از من ۵۰۰ هزار تومان گرفتهاند که مرا اعدام نکنند»!
یکی دیگر از زندانیان به نام لطفعلی عسگری میگفت: «من قبلا در رژیم سابق به علت داشتن ۱۲ گرم هروئین دستگیر شدم و چند سال هم زندانی بودم و بعد در جریان انقلاب آزاد شدم لیکن دوباره مرا ماموران کمیته گرفتهاند و آوردهاند اینجا. من که دیگر این کاره نبودم چرا یک نیروی انسانی را اینگونه به بطالت در زندان نگه میدارند؟ فرزندان من چه خواهند شد؟ شما را به خدا فکری به حال ما کنید.»
محمد مداح میگفت: «این زندان یک جای گمنام است هیچکس نمیداند که در اینجا چه میگذرد در کمیته دولاب چنان به سر و صورتم زدند که پرده گوشم پاره شد.»
یکی دیگر از زندانیان به نام عبدالله موسوی میگفت: «مرا بیجهت گرفتهاند و در کلانتری ۱۵ مرا با قنداق تفنگ به شدت کتک زدند.»
یکی دیگر از زندانیان که از ترس از گفتن نام خودداری میکرد گفت: «اکثر شکنجهها را ماشاءالله قصاب در این بند انجام میدهد. ماشاءالله قصاب با شیلنگ میزند.»
یکی دیگر میگفت: «مرا بدون هیچ چیزی در حالی که با زن و بچههایم صبحانه میخوردم از خانه آوردهاند اینجا و دستم به هیچ جا بند نیست آخرش چه کنم؟ به چه کسی شکایت کنم؟»
[بخش نخست نام ناخوانا]علی عباسی، یکی دیگر از زندانیان میگفت: «در کمیته منطقه ۸ مرا به شدت کتک زدند به طوری که دندانهایم شکست.»
یکی دیگر از زندانیان به نام محمدعلی میگفت: «حاج حسینی که در کمیته هست به دروغ نوشته بود که در خانه من تریاک است و مرا از خانهام گرفتند و آوردند اینجا و من هماکنون ۵ فرزند بیسرپرست دارم چرا؟ چرا؟»
اکثر زندانیان میگفتند بهداشت در این بند بهخصوص بند ویژه بسیار بد است؛ حمام وجود ندارد، اگر کسی مریض شد از بیماری خواهد مرد...
پاسخ نخست: ما زندانی به نام زندان مواد مخدر اصلا نداریم
در همان روزی که روزنامه انقلاب اسلامی گزارش مفصل خبرنگاران خود از زندان قصر و به ویژه بند موسوم به خلخالی را منتشر کرد، در صفحه آخر خود، ضمن این خبر که آیتالله خلخالی به این گزارش پاسخ داده، پاسخ وی را عینا به این شرح درج کرد:
گویا مخبر رزونامه انقلاب اسلامی از زندان قصر و بندهای مربوط به مواد مخدر و افرادی که در آن زندان و بندها محکوم بودهاند دیدن کرده و در روزنامه منعکس نموده که افرادی را دیده که مورد شکنجه واقع شدهاند و بلاتکلیف هستند و از وضع خودشان گله داشتهاند و نوشته که حاج ماشاءالله قصاب آنها را شکنجه نموده است. باید بگویم که ما زندانی به نام زندان مواد مخدر اصلا نداریم، زندان مربوط به وزارت کشور است که سرپرست زندان آقایان شاهعلیزاده و سرحدیزاده میباشند که از طرف آقای میرسلیم و وزارت کشور برای سرپرستی زندانها مامور شدهاند و هیچگاه ما در وضع زندانها دخالت نمیکنیم، اگر کسی محکوم شد ما آن فرد را به دست سرپرست زندان میدهیم.
از قول زندانیها این معنا که آنها مورد شکنجه واقع شدهاند شدیدا تکذیب میشود. اگر مقصود از شکنجه گرفتن اقرار است که این امر هیچگاه صحت نداشته و اگر مقصود تعذیر و حد شرعی است ما آن را قبول داریم چون کسی که چند کودک را مبتلا به مواد مخدر کرده و آنها را به هروئینفروشی وادار نموده، برای خاطر تنبیه این فرد اجازه دادهایم که اینها را ۵۰ ضربه یا ۸۰ ضربه شلاق بزنند و این امر در اسلام هست البته با موازین دموکراسی غربی و لیبرالمنشی جور درنمیآید و این به اسم شکنجه نیست. کسانی که بلاتکلیف در زندانها هستند آنها خود نمیدانند البته حق هم با آنها است چون تعدادی از آنها محکومیت اعدام دارند و نمیتوانیم ما به آنها اعلام کنیم که شما به اعدام محکوم شدهاید و سلول انفرادی هم که نداریم بنابراین ناچار هستیم که آنها را در همان زندان عمومی نگاهداریم تا وضع آنها روشن شود. ما فردی را در داخل زندان به نام حاج ماشاءالله قصاب نداریم و این امر را میتوانید از آقایان سرحدیزاده سوال کنید و آنها وجود شکنجه را در داخل زندان به وسیله روزنامه اطلاعات تکذیب کردهاند ولی معالاسف مشاهده میشود در روزنامه انقلاب اسلامی مطالب را وارونه جلوه دادهاند. اینها عین حقیقتی است که من میگویم، روی این اصل من اعلام میکنم هرکس که ادعای شکنجه در زندانها را دارد بیاید تا به ما نشان دهد. البته افراد باند قاچاق و هروئینیها را نباید دستکم گرفت و اینها به صرف تعذیر و حد شرعی هیچگاه به راه مستقیم وارد نمیشوند و همین روزها که زمان جنگ است از تاریکی شب استفاده میکنند و هروئین و تریاک را در سطح وسیع تهران پخش میکنند. ما قاطعانه اینها را دنبال میکنیم و به این حرفها هیچگاه گوشمان بدهکار نیست. اگر مملکت بخواهد وضع منظم پیدا کند باید درباره معتادین و باند قاچاق شدت عمل نشان داد و الا اگر بخواهیم تعدادی از آنها را بگیریم و احترام بکنیم و بعد از دو ماه آنها را آزاد کنیم این همان وضع سابق است که هیچگاه به سامان نمیرسد و اگر روزنامهها و یا مقامات و هر مسئول دیگر بخواهند از این مطالب نادرست درج کنند ما آن عوامل را شناسایی کرده و علیه آنها اعلام جرم خواهیم کرد. ما شب و روز این همه زحمت میکشیم و خودمان را به آب و آتش میزنیم تا توانستهایم این اژدها و این گرد شیطانی را گرفته و به قفس بیندازیم و اگر ناراحتیهای زیادی ایجاد شود معلوم است که با استعفای من این قفس شکسته میشود و این غول دوباره بیرون میآید آن وقت است که شما باز وضع دلخراش خیابان جمشید و قوامدفتر و میدان گمرک و هفتحوض و گود عربها را میبینید و از این رهگذر هزاران دختر و پسر به انحطاط کشیده میشوند.
مبارزه با اعتیاد و باند قاچاق به مراتب بالاتر از جنگ عراق است. جنگ با عراق بالاخره تمام میشود ولی این گرد شیطانی به وسیله عوامل خودفروخته اکثر جوانهای ما را از راه انسانیت و سلامت بیرون میکند. من از همه خانوادهها که جوانهای آنها به اعتیاد کشیده شدهاند استمداد میطلبم که ما را به هر طریقی که باشد یاری کنند.
پاسخ دوم: باور نمیکردیم سنگ قاچاقچیان را به سینه بزنید!
آیتالله خلخالی، رئیس وقت دادگاه مبارزه با مواد مخدر، به همان یک پاسخ اکتفا نکرد و فردای آن روز نیز طی تماس تلفنی با کیهان (یکشنبه ۹ آذر ۵۹) به گزارش روزنامه انقلاب اسلامی از بند زندانیان مواد مخدر پاسخی مفصلتر به این شرح گفت:
هر دم از این باغ بری میرسد/ تازهتر از تازهتری میرسد
ما گمان میکردیم که روزنامه انقلاب اسلامی ایران از هر گروه وازده، «کومله»، «فدایی خلق»، «جمهوری خلق مسلمان»، فراماسون، و مجاهدین خلق طرفداری کند ولی هیچگاه باور نمیکردیم که سنگ قاچاقچیان مواد مخدر – تریاک و هروئین – و سارقان بیتالمال و معتادین را به سینه بزند. این آقایان مانند کبک سرشان را لای برف کردهاند و خیال میکنند که دیگران از آمال شوم آنها خبر ندارند. اینها در هر فرصت مناسب میخواهند حیثیت روحانیت مبارز و کارهای پرمنفعت آنها را به نفع جامعه ما و طبقات مستضعف نادیده بگیرند. هفت ماه قبل خیابانهای جمشید، قوامدفتر، و گود عربان و هفتحوض تمام پر از معتادین بودند که بیست هزار نفر انگل خود را معتاد کرده و بر این جامعه تحمیل نموده بودند. بر اثر پشتکار ما و گروه ضربت ما شما ملاحظه میکنید که حتی یک نفر از آنها در تهران پیدا نمیشوند. این یک خطر بزرگی بود که تمام جوانهای ما، زنهای ما، دختران ما، کودکان ما را تهدید میکرد. این بزرگترین دست خونآشام امپریالیسم غرب بود که با دست من بریده شد. مقامات مسئول کشور تا به حال از موضع مستحکم ما مانند همه ملت ایران دفاع کردهاند و ما را تایید نمودهاند، ولی یک مشت ازخودراضی روشنفکر خودشان را ریشسفید کرده و مدافع حقوق قاچاقچیان شدهاند، از زندانها بازدید میکنند، از بلاتکلیفی آنها صحبت میکنند، داد انسانیت میزنند، صدای وانفسای آنها همه جا بلند است، حتی در رادیو و تلویزیون حرفشان را علنا میگویند. این آقایان کجا بودند که این همه مواد مخدر، خروارها هروئین و صدها تن تریاک از مرزهای کشور وارد میشد و جوانهای ما را نابود میکرد، زنها را به طلاق وامیداشت، خانوادهها را متلاشی میکرد، بچهها را آواره مینمود؟! آنها آن موقع هیچگاه حاضر نشدند از وضع رقتبار خیابانهای قوامدفتر و دروازه قزوین و هفتحوض چیزی بگویند و بنویسند و عمق فاجعه را به مردم بفهمانند. تریاک و هروئین که زمان سابق مایه خوشی و عیاشی طبقه اشراف بود، حالا در دهات ملایر، تویسرکان، همدان، کرمانشاه، خرمآباد، سبزوار، کشاورزان را به نابودی کشانده. در قوچان و بیرجند اکثر جوانهای ما مبتلا به مواد مخدر هستند و بودند ولی ما با گروه ضربتمان جلوی این فاجعه را گرفتیم. گروه زیادی از گردانندگان باند قاچاق به جوخه اعدام سپرده شدند، حالا روشنفکرها برای اینکه عقب نمانند و به تقلید از مصدق مرحوم از زندانها دیدن کنند، ناله و فریاد آنها بلند است که مردم را شکنجه کردهاند و شلاق زدهاند و بلاتکلیف گذاشتهاند. کسانی که در زندان بلاتکلیف هستند، خودشان نمیدانند حکم آنها خیلی سنگین است و لذا نباید آنها بدانند چون ما جای خصوصی برای نگهداری آنها نداریم. شکنجه و اقرار گرفتن زیر شکنجه را اکیدا تکذیب میکنیم. چراکه اقرار گرفتن از یک نفر هروئینفروش چه مفهومی میتواند داشته باشد؟! مگر اسرار لانه جاسوسی در دست آنهاست و یا با ضدانقلاب رابطه دارند؟! ما آنها را تعزیر کردهایم و حد شرعی بر آنها اجرا نمودهایم و همه آن تعزیرات و حدود شرعیه با دستور مستقیم من بوده است.
آیا کسی که دهها کودک را به هروئینفروشی و خودفروشی و سرقت وامیدارد آیا نباید او را تنبیه کرد؟! و با خوردن چند سیلی متنبه میشود؟! باید او را به سر گرفت و حلوا حلوا کرد تا بیشتر به جرم خود ادامه بدهد؟! آیا معنای مبارزه با مواد مخدر همین است؟! این همان الگوی غربیهاست و غربزدهها که از حلقوم این آقایان بلند میشود.
من از ملت محروم و ستمکش ایران استمداد میطلبم و میخواهم در هر فرصت مناسب جواب این یاوهسرایان را بگویند و نوبت ما نرسد. امیدوارم همیشه قضاوت عادلانه داشته باشیم. آقایان بعد از دیدار از زندانها حق بود که با ما هم صحبتی در میان بگذارند تا حقایق را به آنها بگوییم. دو نفر تاجر اصفهانی که سراسر عمرشان را برای وارد کردن مواد مخدر صرف نمودهاند و سالها از یونان و ایتالیا دختران تلفنی برای طاغوتیان اصفهانی وارد میکردند، حالا از حق آنها در روزنامه انقلاب اسلامی دفاع میشود، ولی نمیگذارند حقایق را در روزنامه و تلویزیون و رادیو به سمع مردم برسانیم. ما شکنجهگری بنام حاج ماشاءالله قصاب در زندان نداریم. اگر این معنا را تحقیق بخواهند، میتوانند از آقای سرحدیزاده و آقای شاهعلیزاده سرپرستهای محترم زندان بپرسند تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد. مطالب زیادی در این موضع دارم انشاءالله به روزهای دیگر موکول میکنم.
در آن زمان روحیهی ما طوری بود که مثلا برای نمونه، وقتی جنازه پهلوی را میآوردند ما بنزین تهیه کردیم و میخواستیم جنازه پهلوی را آتش بزنیم... و عدم توفیق ما شاید مسئله قدرت پلیس نبود، بلکه چند نفری از همین آخوندها با ما مخالف بودند... ما توی فکر خودمان میگفتیم یک بنزینی میپاشیم و یک کبریتی میزنیم، حالا هرچه شد، شد. بالاخره آخوندها به هر شکلی بود نگذاشتند... فقط مخالفت طلبهها کار ما را خراب کرد/ آقای بروجردی سرسخت با فداییان اسلام دشمنی و کینه داشتند... ایشان روحیهاش، روحیهی سازش بود، محافظهکار بود. برعکس فداییان روحیهی انقلابی داشتند...