arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۶۰۷۴
تاریخ انتشار: ۰۲ : ۰۰ - ۱۴ شهريور ۱۴۰۰

سفرنامه‌ی ناصرالدین‌شاه به خراسان، چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۲۴۶؛ در ماه ربیع‌الثانی هفتصد نفر در طهران به مرض وبا مرده بودند

به منزل که آسران است رسیدیم. بسیار خسته شدم، و این دره که آمدیم همه‌جا سنگ‌سری زراعت می‌کند. سنگ‌سر دهی است از دهات سمنان، بسیار معتبر است. اهل آن‌جا در تابستان مثل ایلات چادرنشین، گوسفند زیادی دارند. همه گوسفند می‌چرانند. مرتع زیاد دارند. ... از طهران چاپار آمده بودند. روزنامه‌ی اموات آورده بود. در ماه ربیع‌الثانی هفتصد نفر در طهران به مرض وبا مرده بودند. اما الحمدلله تعالی رو به تخفیف گذاشته است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز باید به آسران رفت، سه فرسنگ راه بود. صبح برخاسته، رخت پوشیده، سوار شدیم. احوالم قدری کسل بود. راندیم طرف جنوب. نزدیک منزل دهنه‌[ای] بود. ساری‌اصلان گفت به رضاآباد می‌رود و نیم فرسنگ راه است از این‌جا، و می‌گفت دیروز از آن راه من آمدم. صحرای رضاآباد آهو هم داشت و راهش هم الی منزل خوب بود. به هیچ وجه گردنه و غیره نداشت.

خلاصه قدری راندیم. کُتلی بود، سربالا شده رفتم آن طرف. در سراشیب کُتل امام‌زاده‌ی خرابه[ای] بود. متولی چُلاقی داشت. از آن‌جا پایین رفته دره بود. آن طرف دره کُتل بسیار بلند مرتفعی بود. تخت انیس‌الدوله و حرمِ دسته‌ی انیس‌الدوله بالا می‌رفتند. قدری در دره ایستاده تا آن‌ها رفتند. تخت را سربازها کمک کرده می‌بردند.

بعد از حرم راندیم. از کتل بالا رفته، خیلی مرتفع بود. سمت دست چپ دو جا پرتگاه هم داشت. دو سه مال و بُنه پرت شده بود، پایین افتاده بود. از کُتل رد شدیم. طرف دست چپ، در صحرایی تخت انیس‌الدوله را نگاه داشته بودند. رفتم احوال‌پرسی کرده. توی تخت لرز کرده بدحال بود.

از آن‌جا گذشته. قدری رانده سرازیری کمی بود. چمن خنک آن‌جا بود. خوب چمنی بود، علف زیادی داشت. قطعه قطعه چمن‌ها در دره‌ها بودند. صادق، آدمِ میرشکار، آمد که شکار هست. آیی و غیره هم پیدا شدند. ناهار را در چمن خورده. حکیم و غیره همه بودند.

بعد از ناهار با قدری از سواره‌ها رفتم رو به جنوب. سیاچی، محمدعلی‌خان، آقاابراهیم، تفنگ‌دارها و غیره بودند. رفتیم، به قدر نیم فرسنگ بالای کوهی به میرشکار رسیده. آمد گفت شکارها بدجایی خوابیده‌اند، برویم بالای سرشان. رفتم، باز گفت باد بد است. برگشتم جای اولی. من پیاده شده با دوربین شکارها را دیدم. سه قوچ بزرگ زیر سایه‌ی اَورس خوابیده بودند. بنا شد ولی و غیره بروند سر بزنند. آن‌ها رفتند، ما قدری نشستیم. چون شکارها دور بود، دوباره رفتم سوار شده، بالای سر شکارها رفتم. ولی سر زد، رفتند پایین توی دره، دیده نشدند.

با کمال خفت برگشتم توی دره. گوسفنددارهای سنگ‌سری چادر زده بودند، از آن‌ها پرسیدیم. گردنه جلو بود، نشان دادند. دو راه می‌رود به آسران. راندیم. سنگ‌سری‌ها خیلی خر می‌شوند. در راه از آن‌ها هرکس دیده می‌شد، الی منزل شوخی می‌کردیم. یک مردی در جلوی ما با یک پسر نشسته بودند. رفتم نزدیک گفتم: «نون بده» گفت: «نداریم.» یک خر هم داشتند. گفتم: «این‌جا آمده می‌خواهی...ن این پسره بگذاری؟» گفت: «ما هم‌چه کارها نمی‌کنیم.» گفتم: «پول می‌خواهی؟» گفت: «نه، می‌خواهم چه کنم؟!» آخر پول به هر دو داده شد.

از گردنه بالا رفته، آن طرف سرازیری زیادی بود. راهش هم خوب نبود. رفتم پایین. چشمه‌های کوچک کوچکِ خوب، صاف [و] سرد امروز زیاد بود. پایین گردنه هم چشمه بود. از اطراف زیاد شده می‌ریخت پایین. از توی دره‌ سیلابی یک‌راست می‌رفت آسران، منزل. همان آب را گرفته رفتم منزل. پایین گردنه، از ایلات سنگ‌سری چادر زده خیلی بودند. در جلو دیدم یک نفر مردی در توی راه افتاده، متصل می‌غلطد توی خاک‌ها. محمدعلی‌خان را فرستادم، گفتم برو قایم بزن. رفت با قَمچی [تازیانه] خیلی زد. معلوم شد همان مردکه است که با او شوخی کردیم. گفتم: «چرا هم‌چه می‌کند؟» گفت: «سایه‌دست [سفارش کتبی] می‌خواهد.»

خلاصه کوه دماوند از این‌جا پیدا بود. اطراف همه‌جا کوه است. با همین آب که منزل رفتیم خیلی راه بود. دو فرسنگ رانده، دو ساعت و نیم به غروب مانده به منزل که آسران است رسیدیم. بسیار خسته شدم، و این دره که آمدیم همه‌جا سنگ‌سری زراعت می‌کند. سنگ‌سر دهی است از دهات سمنان، بسیار معتبر است. اهل آن‌جا در تابستان مثل ایلات چادرنشین، گوسفند زیادی دارند. همه گوسفند می‌چرانند. مرتع زیاد دارند. هزار خانوار هستند.

یک ده هم که پَلوَر باشد، از هزارجریب. آن‌ها هم مثل سنگ‌سری چادر زده. در منازلِ پیش همه پَلوَری بودند. ییلاق می‌آیند، گوسفند دارند.

خلاصه، در منزل به انیس‌الدوله زالو انداختند. کلمَل [۱] ماءالشعیر دادند، احوالش بهتر شد. شب را شام خورده. بعد از شام قورق شد، مردانه شد. امین‌الملک، حاجی میرزاعلی، ادیب و غیره همه بودند. خواننده‌ها آمده قدری خواندند. از طهران چاپار آمده بودند. روزنامه‌ی اموات آورده بود. در ماه ربیع‌الثانی [۱۱ مرداد تا ۸ شهریور ۱۲۴۶] هفتصد نفر در طهران به مرض وبا مرده بودند. اما الحمدلله تعالی رو به تخفیف گذاشته است.

 

پی‌نوشت:

۱- کَلمل: [Kalumel]، کالومل. گردی سفید بسیار نرم و سنگین و بی‌بو و طعم، که در آب و الکل غیرمحلول می‌باشد. در داخل دستگاه گوارش به تدریج حل شده و تبدیل به کلرور مضاعف جیوه و سود می‌گردد، در چنین حالت خاصیت ضدعفونی و ضد کرم دارد. (دهخدا)

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، صص ۳۴۹ و ۳۵۱.

نظرات بینندگان