سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز ناهار را منزل خورده، بعد از ناهار رفتیم به عمارتِ سرِ قنات که مشهور است به قصرفیروزه. همه در رکاب بودند – معیر، هاشم و غیره – هاشم [۱] [و] یحییخان پیش از ما در عمارت بودند؛ تشریفاتِ زیاد [به] عمل آورده بودند. اعتمادالسلطنه [۲] هم بود. قدری گشتیم. عمارت بسیار بسیار باصفا شده بود. بعد از دقیقه[ای] همهی حرم هم آمدند.
انیسالدوله و غیره همه بودند. سیاچی را هم نگاه داشتم زنها دیدند، بعد رفت. گربه ببریخان را هم زبیده آورده بود. پیانو هم آنجا بود، نظّاره [۳] و غیره قدری زدند. چون باقری دیشب بله شده بود، نمیآمد توی اتاق. الی عصری آنجا بودیم. الحمدلله خوش گذشت. چای [و] عصرانه زنها خوردند. قدری در صحرا گشتیم. ببریخان از صحرا میترسید. بعد من رفتم؛ حرم هم از عقب آمدند. دمِ باغ توی صحرا هفتاد هشتاد کبکِ چیل بودند، خیلی عقب کردیم نشد بزنیم.
بعد شب بیرون شام خوردم. محمدعلیخان، میرزا علینقی، علیرضاخان و غیره بودند. بعد از شام خیلی کاغذ خواندم و نوشتم. بعد زیاد خندیدم؛ بعد آمده خوابیدم. انیسالدوله پیش ما خوابید. اولِ شب بخاری را کنیزها زیاد آتش کردند. نصفشب خوابِ مهیبی دیدم. از جا برخاستم؛ به انیسالدوله گفتم: «ببین چه چیز است؟» بلند شد، گفت: «چیزی نیست. باد است یا موش است.» بعد سرم را باز گذاشته روی نازبالنج خوابیدم. باز صدای تقتق شنیدم. باز گفتم ببین چه چیز است. این دفعه انیسالدوله نگاهی به سقف کرد – چون سقف از تخته بود – گفت بخاری سقف را سوزانده است. برخاستم نگاه کردم، دیدم سقف میسوزد. آمدم بیرون، خواجهها را بیدار کردم – حاجی فیروز، آقا علی، حاجی بلال. حاجی کلبعلی بسیار خنده داشت؛ چهار ساعت به دسته [شش] مانده بود، حاجی کلبعلی را هِی میگویم: «برخیز، اتاق آتش گرفته است چاره کن.» هِی میگوید: «لا اله الا الله، آتش آتش؛ اگر یک غرابه سرکه میشد خوب بود.» گفتم: «حاجی! حالا این وقتِ شب غرابهی سرکه از کجا بیاورم؟»
رحمتالله خان و غیره همه برخاستند رفتند پشتبام را خراب کردند. سرایدار، سقا و غیره رسیدند. بالاخره بعد از های و هوی زیاد و خرابی، آتش خاموش شد. خداوندِ عالم بسیار بسیار ترحم فرمود؛ اگر از خواب برنمیخاستم سقف روی ما میریخت. الحمدلله. همهی زنها بیدار شدند آمدند بالا – کنیزها و غیره. رفتم اتاقِ دیگر خوابیدم. الحمدلله. شب چله بود.
پینوشت:
۱- هاشم: امینخلوت، میرزا هاشمخان.
۲- اعتمادالسلطنه، حاجی علیخان در سال ۱۲۷۹ ق. ملقب به اعتمادالسلطنه شد. در سال ۱۲۸۱ ق. به جای حاج میرزا محمدخان مجدالملک سینکی به وزارت وظایف و اوقاف منصوب شد. حاجی علیخان پدر محمدحسنخان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات و دارالترجمهی دولتی بود. حاجبالدوله و ضیاءالملک نیز از القابی بوده که در طول حیات سیاسی خود دریافت داشته است. (شرح حال رجال ایران، صص ۴۶۸ و ۴۷۰ و چهل سال تاریخ ایران، جلد ۲، صص ۴۷۲-۴۷۴).
۳- نظّاره خانم، زن محمدتقیخان افشار (افشار بیک) و از زنهای خوشآواز و خوانندهی مقرب شاه بود که بعدها ملقب به عندلیبالدوله شد.
۴- نازبالش.
منبع: «روزنامهی خاطرات ناصرالدینشاه قاجار (از رجب ۱۲۸۴ تا صفر ۱۲۸۷ ق، به انضمام سفرنامههای قم، لار، کجور و گیلان)»، به کوشش مجید عبدامین، تهران: دکتر محمود افشار، چاپ نخست، ۱۳۹۷، صص ۲۴ و ۲۵.
صبح بسیار دیر از خواب برخاستم؛ چون شب حکایت آتش بود، کم خوابیدم. سرِ حمام رخت پوشیده، پنج از دسته [شش] رفته سوار شدم به کالسکه. آخرِ دهِ باباعلیخان ناهار خوردیم. حاجی میرزا علی و همهی پیشخدمتها بودند. صحبت همه از آتش بود.