سرویس تاریخ «انتخاب»؛ از سالهای ۴۴ و ۴۵ عدهای از دانشجویان مسلمان که به خارج آمده بودند به فکر تاسیس انجمن اسلامی بودند. مثل هر سازمان یا انجمنی، در ابتدا عدهی معدودی همفکر هستهی اولیه را تشکیل میدهند و فعالیت خودشان را سر و سامان میدهند و به دنبال شناسایی و افزایش عضو برمیآیند. وقتی که ما انجمن اسلامی دانشجویان را در شهر آخن تاسیس کردیم از وجود انجمنهای اسلامی در سایر نقاط آلمان اطلاعی نداشتیم. عدهای از افراد وابسته به نهضت مقاومت ملی با سفر به آلمان غربی، دانشجویان مسلمان را تشویق کرده بودند که یک سازمان دانشجویی به وجود بیاورند، لذا در دو سه شهر آلمان تشکلهای اسلامی دانشجویی پا گرفته بود و آنها در صدد برآمدند که ما را دعوت کنند.
فردی به نام مصطفی حقیقی به همین منظور به آخن آمد. اتفاقا شبی آمد که ما هم جلسه داشتیم. ایشان خیلی خوشحال شد و ما را دعوت کرد که در کنگرهی چهارم سالانهی آنها در شهر تریر شرکت کنیم. پنج شش نفری بودیم که تقریبا نیمی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان آخن را تشکیل میدادیم، به آن کنگره رفتیم. مرحوم دکتر بهشتی هم برای اولین بار حضور داشتند و مقداری هدایت و راهنمایی کردند.
کنگرهي سال بعد در شهر هانور تشکیل شد که کنگرهی پنجم اتحادیهی انجمنهای اسلامی بود که به عقیدهی من نقطهی عطف فعالیتهای انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور محسوب میشود. کنگرهی اول و دوم و سوم در سالهای ۱۹۶۵ و ۱۹۶۶ برگزار شده بود. کنگرهی چهارم همزمان بود با ورود و حضور دکتر بهشتی در هامبورگ. ایشان هم از لحاظ عقیدتی و هم از جنبهی سیاسی پشتوانهي خوبی برای دانشجویان مسلمان بودند در مقابل اندیشهی مارکسیستی و لنینستی و وابستگاه ایرانی آن که غرق در چارچوب بافتههای حزبی و تشکیلاتی بودند.
پیش از این دانشجویان مسلمان ایرانی احساس ضعف میکردند و اعتماد به نفس نداشتند، اما با آمدن مرحوم بهشتی و برقراری ارتباط با ایران و نیز ارتباط دانشجویان با فعالیتهای فرهنگی در داخل کشور به ویژه اندیشههای دکتر شریعتی، رفتهرفته آن حالت ضعف برطرف شد و دانشجویان به سلاح ایدئولوژیکی اسلامی مجهز شده و در کنگری چهارم در شهر تریر، دارای هویت جدی گردیدند. حدود یکصد و خردهای نفر که از لحاظ سیاسی بسیار پخته و از لحاظ اندیشهی مذهبی مسلط و مجهز که احساس هویت و شخصیت میکردند و دیگر نسبت به اندیشههای مارکسیستی عقدهای نبودند در اندک مدتی کادر اصلی اتحادیه را شکل دادند.
اولین دورهای که من به عضویت هیأتمدیرهی انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا درآمدم در کنگرهی پنجم سالانه در سال ۱۳۴۷ بود که به عنوان مسئول روابط بینالملل تصمیم گرفتم با امام در نجف ارتباط برقرار کنیم که هم موجودیت این سازمان و اهداف و فعالیتهای آن را به اطلاع ایشان برسانیم و هم طبعا نیازمندیهایی داشتیم چه از لحاظ پشتیبانی سیاسی و فکری و ایدئولوژیکی و چه از لحاظ مالی که از رهنمودها و کمکهای ایشان استفاده کنیم. البته اتحادیه بنایش بر این بود که از هیچکس کمک مالی نگیرد مگر آنکه بدون قید و شرط باشد که وابستگی در سازمان به وجود نیاید. تامین هزینهها با استفاده از کمکهای مالی اعضا بود، البته شگردهای متفاوتی برای این کار داشتیم.
منبع: صادق طباطبایی، «خاطرات سیاسی اجتماعی (۱)» تهران: چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، ۱۳۹۲، صص ۷۵ و ۷۶.