arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۷۸۷۲۳
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۲۳ - ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳

یادداشت‌های علم، یکشنبه ۶ مهر ۱۳۴۸: شاه اسامی افراد خاصی را به من گفت که ترسیدم؛ هیچ وقت نباید طرف شور سلاطین واقع شد

یادداشت‌های اسدالله علم: مطالب زیادی صحبت شد. از جمله به من فرمودند: چند نفری هستند که از این جا به بختیار پول می‌رسانند، آن‌ها را باید بگیرم. حالا گوش خوابانده ایم ببینیم دیگر چه کسانی هستند. اسامی آن‌ها را هم به من فرمودند و خیلی ترسیدم، ولی چیزی عرض نکردم. ترس من از آن جهت است که اگر یکی از آن‌ها فرار کرد بالاخره من کسی بودم که اسامی را می‌دانم، به قول سعدی هیچ وقت نباید طرف شور سلاطین واقع شد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود. 
 
«انتخاب» هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند.
 
 یکشنبه ۶ مهر ۱۳۴۸: صبح ملاقاتهای زیادی داشتم، از سر صبحانه تا هنگامی که شرفیاب شدم. سر صبحانه هفت نفر آدم مختلف را پذیرفتم. به‌به از این صبحانه! بعد شرفیاب شدم. سؤال فرمودند: مذاکرات رباط را خواندی؟ عرض کردم که خواندم بسیار خوب بود. اگر اعلیحضرت تشریف نداشتند قطعا کنفرانس به هم می خورد. عرض کردم: با آن که نماینده مصر را شدیدا مورد حمله قرار دادید، او عکس العمل مهمی نشان نداد. معلوم می شود کار آنها خیلی خراب است یا آن که احترام فوق العاده شاهنشاه مانع این عمل شده است.
 
به هر صورت به عرض رساندم چون به نظر می رسد که روس ها و آمریکایی ها هم می خواهند در خاورمیانه صلحی برقرار شود و شاهنشاه تنها کسی هستند که نه دشمنی شدید با اعراب و نه با اسرائیلی ها دارند، برای آن که واقعا از کنفرانس اسلامی نتیجه گرفته شود، اعلیحضرت مبتكر صلح خاورمیانه و هم علمدار آن بشوید. مثل این که اسرائیلی ها و اعراب هم از جدال خسته هستند.
 
شاهنشاه خیلی تعمّق فرمودند ولی فرمودند کار پر دردسر و خطرناکی است. اگر خود آنها بخواهند ممکن است ولی خودم چیزی به کسی پیشنهاد نمی کنم/ عرض کردم آنها که نمی توانند پیشنهادی بدهند، شاهنشاه مطلب را به روس ها و آمریکایی ها تفهیم بفرمایید که آنها استدعا بکنند. فرمودند: فکر می کنم. بعد هم مطالب زیادی صحبت شد. از جمله به من فرمودند: چند نفری هستند که از این جا به بختیار پول می رسانند، آنها را باید بگیرم. حالا گوش خوابانده ایم ببینیم دیگر چه کسانی هستند. اسامی آنها را هم به من فرمودند و خیلی ترسیدم ولی چیزی عرض نکردم. ترس من از آن جهت است که اگر یکی از آنها فرار کرد بالاخره من کسی بودم که اسامی را می دانم، به قول سعدی هیچ وقت نباید طرف شور سلاطین واقع شد.
 
... سر شب جلسه هیئت امنای بنیاد رضا پهلوی را داشتیم. من می خواهم این جا را تبدیل به یک مرکز وفاداری برای ولیعهد بکنم اگر بتوانم!
 
شام با دوستم خوردم. خوش نگذشت. تماما گریه کرد که وضع آینده ام نامعلوم است. من گفتم اگر روی زناشویی با من حساب می کنی، باید [به] صراحت بگویم چنین کاری نمی توانم بکنم. ولی مثل یک عضو خانواده من می توانی راجع به آینده حساب بکنی.
نظرات بینندگان