arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۱۴۷۰۷
تاریخ انتشار: ۴۳ : ۲۲ - ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۰
«مسافرت در داخله تهران»، در ۸۸ سال پیش؛

قسمت ۱۰/ باغ فردوس – محله سرقبر آقا

در آغاز مشروطیت ایران، توده زباله در قسمت شمالی قبرستان کوهه بزرگی تشکیل داده بود و همه‌روزه بر حجم آن افزوده می‌شد و هر وقت صحبتی از حمل آن به خارج شهر به میان می‌آمد غیرممکن به نظر می‌رسید زیرا آن‌قدرها پول در خزانه نداشتیم که وافی برای اجرت حمل آن به خارج شهر باشد. قبور مومنین و مومنات در کنار بستر کثافات و ارواح آن‌ها به مسببین اهانت نفرین می‌کرد. عصرهای پنج‌شنبه فال‌چیان و حقه‌بازان و معرکه‌گیران و مارگیران در روی قبرستان مسلمین اجتماع و قوچ‌ها و خروس‌ها را در آن صحنه به جنگ می‌انداختند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ برای سرفرازی موجدین وضعیت حاضره و شرمساری و خذلان مسئولین قدیم تطبیق وضعیت آن ناحیه کافی است؛ کمتر کسی میان افراد جمعیت پایتخت یافت می‌شود که منظره قدیمی آن‌جا را دیده باشد و امروز از مساعی مبذوله خرسند نباشد. نویسنده به خاطر دارم که در آغاز مشروطیت ایران، توده زباله در قسمت شمالی قبرستان کوهه بزرگی تشکیل داده بود و همه‌روزه بر حجم آن افزوده می‌شد و هر وقت صحبتی از حمل آن به خارج شهر به میان می‌آمد غیرممکن به نظر می‌رسید زیرا آن‌قدرها پول در خزانه نداشتیم که وافی برای اجرت حمل آن به خارج شهر باشد.

قبور مومنین و مومنات در کنار بستر کثافات و ارواح آن‌ها به مسببین اهانت نفرین می‌کرد. عصرهای پنج‌شنبه فال‌چیان و حقه‌بازان و معرکه‌گیران و مارگیران در روی قبرستان مسلمین اجتماع و قوچ‌ها و خروس‌ها را در آن صحنه به جنگ می‌انداختند.

در جنوب شرقی قبرستان عمومی بقعه و بارگاهی است که مرحوم حاج میرزا زین‌العابدین امام‌جمعه تهران که داماد ناصرالدین‌شاه و پدر امامیان حالیه است بنا نهاده و مبلغ هنگفتی صرف صحن و گنبد سر مقبره اجدادی نموده که از سر قبرستان عمومی ممتاز باشد.

من و فیلسوف تاسف داریم از این‌که نمی‌توانیم دورنمای سابق قبرستان عمومی را برای دکتر بیان کنیم و عکسی هم از آن‌جا نداریم که به ایشان نشان بدهیم دکتر عمرش اقتضا نداشته این محل را قبلا ببیند و امروز هم جای نزیه و باصفایی شده است.

از این نقطه خوب می‌توانم خانه‌های واقع در گود زنبورکخانه یا خندق قدیم شهر را به دکتر نشان بدهم. از راه بازارچه بابا نوروزعلی متوجه میدان امین‌السلطان شدیم.

فیلسوف گفت: این بابا نوروزعلی از نایبان قاطرخانه مبارکه بود.

دکتر پرسید: قاطرخانه مبارکه چه صیغه‌ای بوده است؟

آقای فیلسوف شرح دادند: وسیله نقلیه عمومی در ایران منحصر به خر و اسب و یابو و مادیان بود. برای سفر‌های عمده و زیارات چارپاداران قمی و عرب مالداری می‌کردند. متمولین با کجاوه، متوسطین با پالکی، اشراف با تخت روان حرکت می‌کردند ولی هرکس حق نداشت با تخت روان سفر کند. یکی از ادارات مهم سلطنتی سابق اداره (صاحب‌جمعی) بود. صاحب‌جمع کسی بود که شترخانه مبارکه و قاطرخانه مبارکه را اداره کند. اداره صاحب‌جمعی دوایر جزئی هم داشت به نام دایره تخت‌چی، دایره نعل‌چی و شعبه سم‌تراشی! در تحت نظر صاحب‌جمع کل که برادر اتابیک (صدراعظم ایران) بود، دو نفر صاحب‌جمع جزء قاطرخانه و شترخانه وجود داشتند. در ایام ناصرالدین‌شاه صاحب‌جمع شترخانه جوادبیک شاهسون یکی از خوانین آن طایفه و مردی اعمی بود. ساربانان شترخانه دولتی اعیان این محله و حکم آن‌ها نافذ بود هرچند لقب صاحب‌جمعی نداشت ولی بابا نوروزعلی هم ریش‌سفید قاطرخانه مبارکه بود. مرحوم بابا نوروزعلی سعی داشت قاطرچیان را از طبقه افراد بی‌پدر و مادر و شرور و دزد انتخاب کند که شاید بتواند کلاه خود را از شر ساربانان شاهسون خلاص کند.

قاطرچیان بابا نوروزعلی فوق‌العاده بودند و شگفت‌تر آن‌که هر یک قاطرسواری مخصوص داشتند که در بادپایی و چابکی، اسب به گرد آن‌ها نمی‌رسید. این قاطرچیان که غالبا در سفرهای لار و جاجرود و شهرستانک مورد انعام دولت شده بودند تصور نمی‌کردند هیچ‌کس بتواند از آن‌ها بازخواستی کند؛ غروب در خط قزوین راه‌زنی کرده قبل از آفتاب در قم بودند و سرقت‌های خارج شهر غالبا مربوط به عملیات این قاطرچیان بود.

و اما قاطرخانه مبارکه

چون کالسکه و درشکه در ایران کم بود و به ارکان دولت اختصاص داشت و اتومبیل هنوز متولد نشده بود، به طوری که ناصرالدین‌شاه در سفرنامه خود نوشته تازه نمونه کالسکه بخار را در لندن دیده بود و می‌گفته‌اند هنوز کامل نشده است.

در سفر کوهپایه‌ها و مواقع سختی که چرخ نمی‌رفت چاره‌ای جز عزیمت با تخت روان و کجاوه و پالکی نبود و آن‌ها را هم قاطر حمل می‌کرد و ممالک محروسه دارای یک خط شوسه بود که آن را هم روس‌ها ایجاد و مخصوص حمل و نقل قزوین و رشت و همدان بود و در عرض راه، جاده را سد کرده و باج می‌گرفتند. موکب همایونی که غالبا در شکار بود و حرم جلالت حاضر رکاب لوازمش به وسیله قاطرخانه حمل و اشیا و متخلفات و ارزاق را شترخانه مبارکه حمل می‌نمود.

چون شاه را کمتر کسی می‌دید و در وقت سواری توپ می‌انداختند و در میدان توپخانه درجا طبل می‌زدند، و شاطرها مردم را با ترکه‌های بلند دورباش و کورباش می‌گفتند، مردم عرض‌حال خود را نگاه می‌داشتند تا به شکار بروند و هریک از آن‌ها به وسایلی با قاطرچیان و نواب آن‌ها آشنایی پیدا کرده و حق‌الزحمه‌ای می‌دادند که عریضه آن‌ها را به عرض برسانند. قاطرچیان گستاخ وسیله بلاواسطه انجام این‌گونه کارها بودند و باقی یتیم‌ها به توسط کنیزها و گیس‌سفیدها عرض‌حال مردم را به حرم تقدیم می‌کردند تا جلب تجه ملوکانه را به جانب عارضی بنمایند. بانوان حرم در تخت روان و خدمتکاران و کنیزان مطابق شأن و شوکت خودشان در کجاوه و پالکی می‌نشستند و بالاخره قاطرچیان دولتی در سفر شکار کارهای مهمی انجام داده و وسایل عزل و نصب را تدارک می‌کردند.

لهذا نواب قاطرخانه مانند نواب شترخانه مبارکه همه صاحب ثروت و مکنت شده خود و کسان‌شان در این قسمت شهر سکنی کردند و امروز از نواب کسی باقی نیست و از خانواده صاحب‌جمعی هم چند نفر زنده‌اند، فقط از آن طبقه آقای سید آقای تخت‌چی که ملقب به جلال‌همایون شده بود در حیات است و مرد متمول و صاحب‌مکنتی است که قاطر را به اتومبیل و کاروان‌سرا را به گاراژ تبدیل کرده است.

من گفتم: پس هم‌چو تصور می‌شد که قاطرچیان همان‌طور که فرمودید اشخاص پست و بی‌اهمیتی بوده‌اند.

فیلسوف گفت: بلی پست ولی بی‌اهمیت خیر!

دکتر گفت: خیلی از این اطلاعات ممنون شدم و حرکت موکب همایونی با تخت روان را در کتاب «سرگذشت یک شاهزاده خانم ایرانی» خوانده‌ام. واقعا چه روزگاری بوده که به واسطه فقدان وسائط نقلیه اهالی این مملکت خود را نمی‌شناختند!

فیلسوف گفت: این‌که ملاحظه می‌کنید در مملکت ما از غربت و غریبی زیاد گفت‌وگو می‌شود و میان هیچ ملت این گفت‌وگوها نیست برای این است که نبودن وسیله نقلیه و وسعت مملکت و دوری اماکن از یکدیگر هر قطعه‌ای را به دست یکی از ملوک‌الطوایف داده بود و اگر بارِ یک نفر گیلانی تصادفا به بندر بوشهر می‌افتاد امیدوار نبود دیگر مسقط‌الرأس خود را ببیند و لهذا خود را غریب و دور از وطن می‌دید.

من گفتم: ولی امروز بحمدالله در سایه توجهات ملوکانه و تمدن عصر پهلوی جاده‌ها تسطیح و تامین و وسایط نقلیه سریع‌السیر در عبور و مرور و خط آهن که به منزله شریان و ورید پیکر مملکت است از شما و جنوب به سرعت پیش می‌آید.

ادامه دارد...

 

منبع: مرتضی فرهنگ، خواندنیها، شماره پنجاه‌وسه، سال نهم، شماره مسلسل: ۴۶۶، شنبه سوم اردی‌بهشت ۱۳۲۸، صص ۱۹-۲۰.

نظرات بینندگان