arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۶۵۹۰۵
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۱۶ اسفند ۱۴۰۰

خاطرات صادق طباطبایی، شماره ۲۹: شبی که امام از فرط ناراحتی نماز جماعت مغرب را در مسجد چهار رکعت خواندند

خاطرات صادق طباطبایی: ماجرا را عینا به امام منتقل کردم. امام به حدی از این مطلب ناراحت شدند و بر زانوان خود زدند که در یک لحظه از گفته‌ی خود پشیمان شدم؛ آن شب ایشان از فرط ناراحتی نماز جماعت مغرب را در مسجد چهار رکعت خوانده بودند. بعدا هم آقای دعایی اظهار نظر من در مورد حوزه‌ی نجف را به ایشان گفته بود، این شد که ظاهرا دو روز بعد جلسه‌ی درس خود را به نصیحت طلاب اختصاص دادند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در یکی از همین سفرها – سال ۱۹۷۰ میلادی – یکی از شاگردان امام از راه دل‌سوزی یا غرض‌های خاص، حتی به آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر و امام موسی صدر می‌تاخت و آنان را ماموران بیگانه و عوامل صهیونیسم و تاثیرگذار در فتاوی آیت‌الله حکیم و آیت‌الله خویی دو مرجع عظیم آن عصر در مورد طهارت اهل کتاب، می‌دانست. ماجرا را عینا به امام منتقل کردم. امام به حدی از این مطلب ناراحت شدند و بر زانوان خود زدند که در یک لحظه از گفته‌ی خود پشیمان شدم؛ آن شب ایشان از فرط ناراحتی نماز جماعت مغرب را در مسجد چهار رکعت خوانده بودند. بعدا هم آقای دعایی اظهار نظر من در مورد حوزه‌ی نجف را به ایشان گفته بود، این شد که ظاهرا دو روز بعد جلسه‌ی درس خود را به نصیحت طلاب اختصاص دادند. گرچه شرح این مطلب را در جای دیگر آورده‌ام ولی در این‌جا نیز ذکر نکاتی دیگر از آن، خالی از لطف نیست. در این جلسه امام در مقدمه‌ی درس می‌گویند:

«بنده می‌خواستم امروز مباحثه بکنم، لکن دیروز دو نفر از آقایان آمدند و مطالبی گفتند که موجب تاسف شد و لازم شد که من یک تذکراتی به آقایان عرض کنم... من نمی‌دنم که این اختلافات سر چیست؟... من متاسفم که یک نفر جوان از اروپا آمده بود این‌جا، یکی دو دفعه با من ملاقات کرد، و شاید هفت هشت روز پنج شش روز، هفت هشت روز، یک همچو چیزی خیلی که این‌جا بود، به یکی از آقایان گفته بود – به من صحبتی نکرد – به یکی از آقایان گفته بود که خوب شد که من که آخوندزاده‌ام آمدم نجف، اگر یک کس دیگری می‌آمد و این وضع را می‌دید چه می‌کرد؟ من نمی‌دانم که در این چند روز، در این چهار پنج روز یک نفر، یک آدم محصل خارجی که از سنخ ما هم نیست [یعنی روحانی نیست] ولو پدرش از سنخ ماست، خودش از سنخ ماها نیست،‌ این در این حوزه‌ي مبارکه! چی دیده است! با چه اشخاصی تماس پیدا کرده، آ‌ن‌ها چه مطلبی به این جوان گفته‌اند که باید اظهار تاسف کند. یک نفر آدم محصل جدید اظهار تاسف کند از این‌که چرا وضع نجف این‌طور است!... اگر یک دست‌هایی در کار باشد و شما را همین دست‌ها وادار کند با هم جبهه‌بندی کنید... و خدای‌نخواسته اگر راست باشد این مطلب... دست‌های ناپاکی هم این‌ها را دامن بزند و این آتش را روشن کند... علاوه بر این‌که ما در دنیا کاذب می‌شویم و نجف ساقط می‌شود – نه من و شما تنها، یک حوزه‌ی هزارساله‌ی دینی ساقط می‌شود یک اشخاص عالم متدین... این‌ها هم در جامعه ساقط می‌شوند... انسان خودش را بازی می‌دهد که من در فلان جبهه که واقع شدم تکلیف شرعی اقتضا می‌کند! تکلیف شرعی اقتضا می‌کند که انسان اهانت کند به مسلمین؟ اهانت کند به ملاّ... به هم‌جنس خودش؟ این تکلیف شرعی است؟... این‌ها هوای نفس است... اگر ما به جان هم بیفتیم و من آن را تکفیر کنم، او من را تکفیر کند، هردومان ساقط بشویم... ملت هم از دست ما می‌رود، چنان‌چه رفته است حالا... اگر نباشد که حب دنیا و حب نفس در ما همچو غلبه کند که نگذارد حقایق را ببینیم، نگذارد واقعیات را ملاحظه کنیم، سد راه هدایت ما بشود... همه‌ی وسایل برای این است که ایمان را از انسان بگیرد... برای چی شما نزاع با هم دارید؟ آخر چه‌تان است؟ چه دشمنی با هم دارید شما؟... دعوای شما پیش خدای اعظم از همه‌ معاصی است... برای این‌که یک جامعه را شما به گند می‌زنید. یک نجف را شما ساقط می‌کنید در نظر مردم... شما خیال نکنید تا آخر عمر بتوانید با ریاکاری کارتان را درست کنید... بالاخره کشف می‌شود فساد... چند سال با ریا و تزویر و با خدعه و با فحش به مردم زندگی می‌کنید... من خیلی خوف از این مطلب دارم که یک اشخاصی... به وسایط به واسطه. واسطه به واسطه برسد به این‌که تکلیف شرعی درست کنند! تکلیف شرعی من این است که باید چه بکنیم... با این تکلیف شرعی یک فسادی در حوزه‌ی نجف ایجاد بکنند. آن‌ها هم از آدم می‌ترسند، می‌خواهند این آدم‌ها ساقط بشوند... آن‌ها بیایند حوزه‌ها را این‌طور کنند که اگر یک جوانی که برای آینده‌ی اسلام مفید هست یا اشخاصی برای آینده‌ي اسلام مفید هستند، این‌ها ساقط بشوند در جمعیت که نتوانند دیگر فایده بدهند به اسلام و مسلمین. این دسته‌بندی‌ها غلط است. این دسته‌بندی‌ها فسق است. حوزه‌ها را ضایع می‌کند این کارها... دست بردارید... تهذیب کنید خودتان را آقا... اخلاق‌تان را تهذیب کنید... حب دنیا را از دل‌تان بیرون کنید... به ضرر آبروی یک جامعه تمام می‌شود، به ضرر آبروی یک ملت تمام می‌شود... دست بردارید از این‌طور اختلافات جزئی. که خیلی مبتذل است... خودمان این را نمی‌فهمیم چقدر مبتذلیم... این حرف‌ها چیست؟ آقا... شما با نظر رحمت نگاه کنید به بندگان خدا...»

عجیب نیست که بعد از این تذکرات دل‌سوزانه و دردمندانه‌ی امام، باز هم همان حرف‌ها را این آقایان و تنی چند از دوستان‌شان در لبنان نظیر آقای فارسی و دیگران مرتب تکرار می‌کردند؟ چقدر عبرت‌انگیز است حوادث دنیا. بعدها دیدیم که بر سر هر کدام از این آقایان چه آمد. آقای فارسی به حکم دادگاه جنایی به قصاص و اعدام محکوم می‌شود و افراد دیگری یا در سوانح کشته می‌شوند و یا از حیثیت و اعتبار ساقط می‌شوند. در حالی که آن بزرگان – شهید سید محمدباقر صدر و امام موسی صدر و همراهان‌شان نظیر شهید چرمان یادگاران همیشه‌ زنده‌ی تاریخ می‌شوند.

ادامه دارد...

منبع: صادق طباطبایی، «خاطرات سیاسی اجتماعی (۱)؛ جنبش دانشجویی ایران»، تهران: موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، ۱۳۹۳، صص ۱۹۸-۲۰۱

نظرات بینندگان