پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات اعتماد السلطنه آمده است:
صبح زود دربخانه [دربار] رفتم. دیدم وزرا کمکم جمع میشوند و هیچکس نمیدانست احضار آنها برای چه است. جمعی که حاضر شدند، از این قرار بودند: نایبالسلطنه، مشیرالدوله، امینالسلطان، امینالدوله، قوامالدوله، عضدالملک، صاحبدیوان، مخبرالدوله، امینحضور و من. شاه که تشریف آوردند با مخبرالدوله در باب سیم تلگراف چندکلمهای تکلم فرمودند. دیگر به احدی اعتنا نفرمودند. تشریف بردند خیابان باغ. حکیمالممالک آمد. جز من و امینحضور همه را به اسم گفت شاه خواسته است. جلو انداخت و برد. حقیقت ما بسیار خفیف شدیم. وقتی که حضرات خدمت شاه رفتند دیدم میرزا محمد خان ملیجک میدود مرا صدا میزند. من رفتم. شاه فرمودند: «برای چه با حضرات نیامدی؟ من برای کاری تو را خواستم.» عرض کردم: «حکیمالممالک جمعی را به اسم خواست، من جسارت دانستم، سرِ خود بیایم.» شاه عنوان مطلب فرمود که جمعی به توسط امینالدوله از تنباکوفروش و غیره عریضه دارند که این کمپانی تنباکو به ما ضرر وارد میآورد، ما مجبوریم زیر بیرق روس بست بنشینیم. پارسال که این امتیاز تنباکو داده شده اعتمادالسلطنه نبود. حالا بروید با هم بنشینید صورت امتیازنامه را دوباره بخوانید. ما را بردند در یکی از اطاقهای عمارت که تازه سفید کردند و هنوز فرش نداشت. به عجله فرشی انداختند. نشستیم در سرما. امتیازنامه را امینالسلطان به من داد و من خواندم. اگرچه ممکن بود بعضی ایرادها بگیرم، اما مسئله بانک پیرارسال که هنوز هم صدمه او را از امینالسلطان دارم فراموش نکردم. سراپا تصدیق کردم. بلکه اغراق هم گفتم. بعد امینالسلطان اعلانی که دیشب نوشته بودم آورد. گفت: «این را من نوشتم ملاحظه کنید چطور است.» امینالدوله گرفت و بلند خواند و زیر چشم به من نگاه کرد و خندید. در این بین شاه ما را احضار فرمود. رفتیم. من عرض کردم: «[در] سلطنت مستقله همین که شخص از یک راه و مسئله حرف رعیت را شنید دیگر نمیتواند جلو بگیرد. اگر این امتیازنامه هم سراپا غلط بود چون به امضای همایون رسیده و به مهر وزرا، چه میتوان گفت جز اینکه باید گفت ما اینقدر جاهل و نادان بودیم که ندانستیم چه کاغذ مهر کردیم و بایستی قریب دویست هزار تومان خسارت به این مردکه داد و در تمام بلاد فرنگ بیقول و بیاعتبار مشهور شد. پس نتیجه این سه سفر فرنگ و بودن ایلچیهای دربار برای چه است که هر روز به واسطه غرض شخصی جمعی رسوا شویم؟!» امینالسلطان از این نطق من بسیار خوشش آمد. با سر و چشم اظهار امتنان کرد و به شاه عرض کرد: «باید یک مجلس تدقیقاتی در اجرای فصول تنباکو قرار بدهیم. من ترتیبات این کار را درست نمیدانم، به فلانی بفرمایید بنویسد.» مجلس ختم شد و من خانه آمدم. انیسالدوله به شدت ناخوش است و خاطر همایون پریشان است.