از صحبتهای ناصرالملک معلوم شد یحییخان مشیرالدوله وقتی بر حسب میل روسها وزیر خارجه شده انگلیسها سخت اعتراض کردهاند و شاه برای اینکه آنها را راضی کند هم خلاف اقدامی که کرده نکرده باشد به آنها تکلیف کرده که در کارهایی که اهمیت دارد و نمیخواهد به یحییخان رجوع کنند به امینالسلطنه رجوع کنند که به عرض شاه برساند؛ و از آن وقت امینالسلطان روابط با انگلیس داشت...
کد خبر: ۵۷۶۶۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۶
چای اینجاها تقصیل دارد که باید انشاءالله در طهران هم همینطور قرار چای خوردن را داد. چای را توی قوری میریزند و فورا آب جوش روی او میریزند، نمیگذارند دم بکشد، با یک قوری هم آب جوش و دو فنجان خالی و قندانِ قند در یک سینی گذارده برای آدم میآورند که به هر طور دلش میخواهد بخورد. بسیار خوب جوری است و سنت چای خوردن همین است.
کد خبر: ۵۵۱۴۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۵
در اواخر شهر دستِ راست بعضی کارخانجات و عمارات چوبی بود که این عمارات ییلاقی است. بسیار عمارتهای خوبی است و خیلی قشنگ و مقبول مثل جعبههای شیرینی ساختهاند. از اینطور عمارات در طهران باید خیلی انشاءالله ساخت که بهترین عمارات اینطور است.
کد خبر: ۵۵۱۳۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۴
عزیزالسلطان امروز خیلی دلتنگ بود، میگفت: «یا باید من تفنگ بیندازم یا میروم به طهران.» قرار دادیم امروز برود به گردش. گفتند شخصی هست باغ وحش خودش دارد. گفتم برود برگردد، فردا هم قرار دادم بروم به شکار. بعد خودمان با پرنس سرژ برادر امپراطور که از همه برادرهایش کوچکتر است رفتیم به گار که از آنجا به پطرهوف برویم. پرنس سرژ جوانی است باریک، قد بلندی دارد، چشمهای کبود. پرنس آمد با هم کالسکه نشسته به سمت گار راندیم، راه هم خیلی دور بود، مناری در سر راه دیدیم، گفتند به یادگار جنگ با عثمانی ساختهاند که آنچه توپ از عثمانیها گرفتهاند آب کردهاند و این برج را ساختهاند و هر قدر هم از توپها باقی مانده است همینطور درسته در مناره کار گذاشتهاند.
کد خبر: ۵۵۱۱۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۳
این کرملین یک قلعهایست در حقیقت دروازه دارد، توپ دارد، مزغل دارد، ارگ بزرگی است. یک نوع پرتقال در اینجاها دارد که مغزش هم قرمز است پیش نوشتیم، رفتیم به حمام. بلی رفتیم به حمام، خیلی هم دور بود کالسکه نشستیم، میرزا محمدخان هم پهلوی ما نشست. حمامی بود، فرش کرده بودند. خزانه مرمری داشت دراز، دو شیر یکی آب گرم یکی آب سرد ول کردند تا خزانه پر شد، یک دوش هم بود که آب از آنجا میآمد. اکبرخان و حاجی حیدر هم در حمام لخت شده بودند. اول حمام سرد بود، شیر آب گرم را ول کردیم بخار کرد. خوب بود، قدری گرم شد، خودمان را شسته بیرون آمدیم.
کد خبر: ۵۵۰۷۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۱
اول رفتیم مدرسه «اِکُل دُکادِه» به قدر چهارصد شاگرد داشت. تمام مشغول تحصیل بودند. موزیک زدند. اطاقها را یکان یکان گردش کردیم. جانشین احوالپرسی میکرد. از آنجا بیرون آمده رفتیم به مدرسه «ژیمیناس». در این مدرسه به قدر هشتصد شاگرد مشغول تحصیل بودند. مثل همان مدرسه گذشت. بعد آمدیم به مدرسه دخترها که در زیر حمایت «مادام جنرال شِرماتف» است. خود جنرال ناخوش بستری است، حاضر نشده بود...
کد خبر: ۵۴۹۳۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۶
قدری از ده زُنوز اینجا پیدا بود. یک فرسنگ راه بود. با دوربین نگاه کردم. عجب ده و ییلاقی است. سبز و خرم در دامنه کوهی به قدر البرز واقع است ولی وسیعتر. تمام دیم کاشتهاند. خرم، چشمههای زیاد دارد. در دنیا دیگر ده از این بهتر نمیشود مثل یکی از قطعات بهشت است که اینجا آورده و زنوز اسم گذاردهاند. به این میارزد که آدم مخصوصا از طهران برای ییلاق اینجا بیاید و مراجعت نماید. عاشق این ده زنوز شدم.
کد خبر: ۵۴۷۷۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۹
شهر تبریز خیلی تمیز و آباد و منظم است. اعیان و بزرگان و تجار تبریز همه در خانههاشان هرکدام دو فانوس زدهاند هر شب با چراغ لامپه میسوزد.
کد خبر: ۵۴۷۳۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۷
از عمارت ولیعهد بیرون آمده سوار کالسکه روباز ولیعهد نشسته، راندیم برای خانه ولیعهد که در محله سرخاب واقع است. کوچههای خوب دیدیم، بازارهای خوب دیدیم، کالسکه همه جا میرود. کوچههای تمیز پاکیزه خیلی عالی دارد. اغلب جاها را که خیابان است طاقنما کردهاند بسیار خوب شده است. درخانههای عالی دیده شد.
کد خبر: ۵۴۷۱۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۶
خلاصه رفتیم که برویم به عمارت خلعتپوشان. عمارت همان عمارتیست که پیش دیده بودیم، مرتبهای بالایی دارد و پایینی دارد و دور تا دور عمارت آب است و پُلی روی آب به عمارت بسته شده. از پله بالا رفتیم، راهپله تنگی پیچپیچی داشت. همین که بالا رفتیم سرم گیج خورد و افتادم غش کردم.
کد خبر: ۵۴۶۷۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۵
بعد رسیدیم به دریاچه «قوریگل» که طرف دست راست چسبیده است به جعده [جاده]. دور دریاچه چمن است، بعضی کوهها دارد. از حاجی آقا تا دریاچه دو فرسنگ، دو فرسنگ و نیم راه است. طرف دست چپ جعده در دامنه کوه هم یک دهی است که اسمش «یوسفآباد» است مال مجتهد تبریز است. بعضی جاها دور دریاچه باتلاق است، ده یوسفآباد هم جزء حول و حوش دریاچه حساب میشود. دریاچه خیلی بزرگی است، دو قد دریاچه «مومج» دماوند است، موج میزند و گود است و دریاچه حسابی است.
کد خبر: ۵۴۶۶۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۴
قدری که راندیم رسیدیم به ده «قراچمن»، خانههای ده را طرفین رودخانه دامنه تپه ساختهاند. ده خیلی بزرگی است، اما خانههای کثیفی دارد. توی ده درخت هیچ نیست اما پایینتر از ده باغات کمی دارد، قدری از ده پایینتر یک رودخانه بزرگی از طرف دست راست از توی یک درهای میآید، داخل این رودخانه میشود و بالاخره میرود به رودخانه «میانج» ملحق میشود، آب زیادی داشت.
کد خبر: ۵۴۶۱۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۲
ده ترکمن واقع شده است محاذی [مقابل] کوه «بزگوش»، که باید از کوههای بزگوش این کوههایی که برفش زودتر آب میشود راه هست که راست بیاید بزگوش. ده ترکمن چهار دانگش دست باباخان آقا مکری است، دختر نصرتالدوله مرحوم که زن ساعدالملک پسر میرزا تقیخان امیرنظام مرحوم بود. بعد از ساعدالملک که مرده است این ده به دختر نصرتالدوله رسیده است، دختر زن باباخان آقا شده است، حالا دست باباخان آقا است. دو دانگش هم مال رعیت است.
کد خبر: ۵۴۵۹۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱
وارد دره شدیم که رودخانه «قزلاوزن» از میانش میگذرد، از جنوب میآید به طرف شمال میرود. داخل رودخانه میانج میشود. وسط دره یک طاقنصرت ساخته بودند، جمعیت زیادی هم سر راه ایستاده بودند، چهار عراده توپ تهپر کوهستانی هم حاضر کرده بودند. ما را که دیدند شیپور کشیدند و دَرق دَرق بنا کردند به شلیک کردن.
کد خبر: ۵۴۵۸۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱
از پیچ و خم راه که گذشتیم باز سوار کالسکه شدیم. از توی ده «سرچم» راندیم، کوچه کثیف طولانی داشت. این ده مثل این است که از زیر قتل و غارت چنگیزخان درآمده است و بقیهالسیف پسمانده لشکر چنگیزخان است! دو سه دکان بسیار بسیار کثیف مثل سوراخ مغار [غار]داشت. دکاندارهای ریشسفید کثیف، توی دکانشان قدری کره و روغن داشتند؛ یعنی بازار بود، خیلی کثیف بود. خلاصه از توی ده سرچم گذشتیم، افتادیم به صحرا.
کد خبر: ۵۴۵۴۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۹
از دور توی صحرا دیدم دندانساز ایستاده است سه نفر فرنگی هم پیشش ایستادهاند؛ یکی تلغرافچی زنجان بود، دو نفر دیگر یکیش مرد بود یکی زن. دیگر فرنگی از این مرد و زن گُهتر و کثیفتر ونجستر من ندیدهام، مردکه بسیار کثیف، زَنَکه صد درجه کثیفتر... زنکه دو تا پای کبک زده بود جلوی سرش، پرسیدم: «این پای کبک چیست؟» گفت: «پارسال رفتیم عثمانی سیاحت، این کبک آنجا گیرم آمد پاش را برای یادگار به سرم زدهام.» ... آمدهاند بروند تختسلیمان افشار زمین بکنند چیز در بیاوردند.
کد خبر: ۵۴۵۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۷
... دیدم عجب باغی است، زمین همه چمن است و درخت زیاد دارد، تمام زمینش گل زرد روغنی است که کوههای شهرستانک دارد، حالا بحبوحه شکوفه امرود اینجا است که بیستوپنج روز پیش از این بحبوحه شکوفه امرود [گلابی] در طهران بود. هوای اینجا با طهران بیستوپنج روز توفیر دارد، شکوفه سیب اولش است. کوزکلاغ [میوه درخت سرو] زیاد داشت اما کوزکلاغهای اینجا خیلی بزرگ است هیچ نسبت به کوزکلاغهای طهران ندارد. باغش خیلی باصفا بود، اسمش باغ لیلیآباد است
کد خبر: ۵۴۴۸۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۶
رو به شمال غرب میراندیم تا رسیدیم به [رودخانه] «سَماناَرخی». پُلِ شکستهای داشت، از پل گذشتیم. به قولرآقاسی حکم شد پل را بسازد و راندیم. این سَماناَرخی میرود به «زنجانرود» و میرود به باغات خمسه، از پل که میگذرد مسطحیِ زمین تمام میشود، گاهی تپه پیدا میشود، زمین هم چمن و بوته است و گُل است. غزلاقها میپرند روی هوا مثل بلبل میخواندند. از پل که گذشتیم قدری راندیم.
کد خبر: ۵۴۴۵۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۵
رسیدیم به قریه سلطانیه... رعیت اینجا خیلی فقیر و مفلوکاند. همه آمده بودند جلو. قدری با کالسکه از توی ده راندیم. بعد گفتم کالسکه را نگاه داشتند، پیاده شدم. من و پیشخدمتها همه پیاده از کوچههای کثیف و خرابه رفتیم تا رسیدیم توی گنبد. همه سادات و علما و مردم هم بودند. گنبد خیلی خرابه و کثیف شده است. به قولرآقاسی، حاکم خمسه، گفتم تعمیر کلی بکند، هرجا کاشی لازم دارد کاشی کند و بیرون و توی گنبد را مثل روز اول بسازد. انشاءالله تا برگشتن ما از فرنگ باید تمام بشود.
کد خبر: ۵۴۴۳۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۴
دوربین انداختم به نظر من صاینقلعه هزار خانوار آمد، خانههای تو هم و باغات زیاد دارد و خیلی بزرگ است. بعد دوربین انداختم به چرگرِ میرشکار که دامنه کوه است، آن هم به نظر من پانصد خانوار آمد، اما کمدرخت است، درخت زیاد ندارد.
کد خبر: ۵۴۴۱۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۳